دلم ...
تو را میخواند ...
نگاهت ...
دستانت ...
آغوشت ...
دلم ...
تو را میخواهد ...
نگاهت ...
دستانت ...
دلم ...
تو را میجوید ...
نگاهت ...
دلم ...
تو را می خواهد ...
دلم ...
دلم ...
دلم ...
تنگ است ...
پ.ن : دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من !
یک زرافه و نیم ٬ افکار عاشقانه ٬ خدا نزدیک است ٬ از فرشته ها بپرس ٬ به مادرم دوستم عشقم ٬ تعالیم گائوتمه برای گوسفندان ٬ سودوکو ٬ درخت بخشنده ٬ عاشقانه های بیکلام ٬ در سینه ات نهنگی میتپد ٬ عقابها هرگز مگس نمیگیرند ٬ لحظه دیدار نزدیک است ٬ هدیه مخصوص دوستان کچل ! خانه ام ابریست !
راستی : کلی تبریکات به ایشون میفرماییم و همچنان منتظر میباشیم که به زودی شرطی را هم خواهند باخت ... ( آآآآآآآخ چرا میزنی ! )
پ.ن : منو با خودت ببر ...
یه چیز با ربط : ...
یه چیز بی ربط : حتما خوردن بستی را تو هوای برفی تجربه کنید ...
به لبخند ایینه ای تشنه ام
به اغوش بی کینه ای تشنه ام
سلامی صمیمانه ایا کجاست؟
سر اغاز الفت خدایا کجاست؟
من ٬ سرما ٬ برف ٬ تنهایی ٬ یاد تو ٬ برف ٬ درد ٬ تو ٬ برف ٬ پارک طالقانی ...
پ.ن : دلم گرفته ... دلم عجیب گرفته ...
یه چیز با ربط : مرگ ...
من ٬ تنها ...
تو ٬ دلتنگ ...
یا ...
تو ٬ تنها ...
من ٬ دلتنگ ...
چه فرقی میکند ؟ ...
اصلا من تنها و دلتنگ ...
تو خوشحال ...
در حسرت دستهایت ...
تشنه نگاهت ...
در فراق آغوشت ...
منتظر پاسخت ...
در نیمه شب ...
زمستان است ...
برف است ...
سرد است ...
اما بهشت است ...
اما تو نیستی !
مگر فرشته ها در بهشت نیستند ؟!
پ.ن : دلم گرفته ... دلم عجیب گرفته ...
رفتم و رفتم و رفتم ... برف بارید و بارید و بارید ... یه شب زیبای برفی و ...
و ...
خوشمزه ...
کباب ترکی و کنتاکی و سیب زمینی و دو تا سالاد ...
اینا که گفتم شام دونفر نبود واسه خودم تنها بود !
تازه شم کنتاکی خودش هم سیب زمینی داشت ...
یه تازشم دیگه اونقدر از اقاهه سس سفید گرفتم ...
رو میز دیگه جا نبود ...
تازه چون رژیم بودم « دوغ » سفارش دادم ...
به عبارتی دیگر ترکیدم ...
پ.ن : یه شب زیبای برفی و خوشمزه ...
پ.ن۱ : گفتم خوشمزه ! گشنم شد !!!!!
یه چیز با ربط : خوشحالم و دلتنگ ...
اگه دوست داشتن ٬ دعوا کردن داره ...
اگه وقت گذاشتن ٬ دعوا کردن داره ...
اگه احساس نشون دادن ٬ دعوا کردن داره ...
اگه دستانت را خواستن ٬ دعوا کردن داره ...
اگه حسادت کردن ٬ دعوا کردن داره ...
اگه ...
اگه ...
اگه دلتنگی ٬ دعوا کردن داره ...
...
پس منتظرم ...
توضیح : این نوشته ٬ دقیقا احساس الانمه ... یعنی در عین بی احساسی و بی حالی ... اصلا هم حس خوبی واسه کار کردن ندارم ... نصفه روزم که گذشت ... نصفه دیگه اش مونده ! فکر کنم ازون روزهاییه که ... قرار خوش بگذره ! ( بهم گفتن با توجه به فیلم راز باید همه چی را مثبت ببینم !!!! ) ... از کسانی که امروز دوروبر من هستند معذرت میخواهم ...
پ.ن : دلیل نوشتن این پست فقط ثبت این احساس مسخره ام تو این روز بود و هیچ ارزش قانونی نداره !
یه چیز با ربط : مگه نگفتی همیشه بیداری ! دیشب خوابت را دیدم !
یه چیز بی ربط : دلم برات هیلچی ( به کسر ل ) شده !! ولی از دستت ناراحتم ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
سوختنش را مینگرم ...
تو را می بینم ...
برایت شمعی روشن می کنم ...
به یاد تو ٬ برای تو ...
ارزوی کامیابی ...
آرزوی خوشبختی...
برایت شمعی روشن میکنم...
به یاد دستانت ...
که دیگر از آن من نیست ...
و از آن اوست ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
به یاد لبخندهایت ...
به یاد اشکهایت ...
که زندگی ام است...
برایت شمعی روشن میکنم ...
به یاد شبی که خواندمت ...
و فرصت خواستی ...
اما دیگر جوابی نیامد ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
به یاد آنچه که من میدانم و تو ...
به یاد انچه که تو میخواستی و من ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
به یاد عاشورا ...
به یاد اشک ...
به یاد عشق ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
به سوختنش حسودی میکنم ...
چون سوختنش برای توست ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
میخواهمت ...
اما ...
برایت شمعی روشن میکنم ...
بامید انکه « باور کنی »
اما ...
پ.ن : امروز عاشوراست ...
یه چیز با ربط : اینجا تو را خواستم ...
همه عالم میگن « حسین »
اما
حسین میگه « اباالفضل »
پس
« یا ابالفضل ادرکنی »
نمیدونم چه احساسیه ٬ تو کربلا حرم حضرت ابالفضل شلوغتره ! من خودم هم بیشتر وقتم را تو حرم ایشون گذروندم ...تمام نمازها را تو حرم حضرت ابوالفضل خوندم ... غیر از دو نماز ظهر که اونم دلیل خاص خودش را داره ... ( حرم امام حسین جزو سه مکانی است که مسافر میتونه نمازش را کامل بخونه!! )
وقتی به عکسهای حرمش نگاه میکنم ... دلتنگش میشم ... یه انرژی خاصی داره حرمش ... واسه کسی که رفته باشه این حس قابل لمس تره ...
به امید زیارت دوباره حرمش ...
پ.ن : ... (درفت ٬ به کسر د و فتح ر )
پ.ن ۲ : دلتنگتم ...
نیستی ...
میخواهمت ...
می بینمت ...
دلتگتنم ...
دلتنگ دستانت ...
اما ...
دستانت ...
از آن « او » ست ...
پ.ن : دلتنگتم ...
خاطراتم از آن « من » است ...
حتی اگر از آن « تو » نیست ...
نمیگذارم به « او » دهی ...
پ.ن۱ : من ٬ درد ٬ تو ٬ برف ٬ او ٬ تو ...
پ.ن۲ : صدایت کردم اما فقط نگاهم کردی ...
دیشب ...
تو بودی و ستاره ها ...
من بودم و تنهایی ...
ماه بود و ستاره ها ...
من بودم و درد ...
میخواهم شب ها ؛
من باشم و تو !
من باشم و ماه !؟
پ.ن : نوشتنم نمیاد !
پس نوشت :
گفتی : نگران نباش ٬ با باران بهار می آیم !
نیامد ...
گفت : نگران نباش ٬ با تابش خورشید تابستان می آید !
نیامد ...
گفتم : با ریزش برگ درختان پاییز می آیی !
نیامد ...
برف زمستان هم آمد و « تو » نیامد ! نگرانم !