برداشت اول :
با تمام سرعتی که میتوانستم ...
ازو دور شدم ...
مثله اینکه از اشتیاقش و از پاکیش فرار میکردم ...
زمان گذشت
و زنهای بسیاری را دوست داشتم ...
هنگامیکه انها مرا در آغوش میگرفتند ...
میپرسیدند که آیا آنها را فراموش نخواهم کرد ؟
میگفتم :
آری ٬ فراموشتان خواهم کرد ...
اما تنها کسی را که هیچگاه فراموش نخواهم کرد...
کسی بود که هرگز نپرسید !
( سکانس آخر فیلم « مالنا » )
برداشت دوم :
پرسیدی : تا حالا کسی رو بغل نکردی؟
گفتم : نه ! هنوز لیاقت آغوشش را نداشتم !
پرسیدی : دیگه عاشق نشدی؟
گفتم : نه ! عاشقش نیستم ! دوستش دارم !
پرسیدی : دیگه تو چشمای کسی دیگه زل زدی؟
گفتم : نه ! تو چشماش نمیتونم زل بزنم ولی عاشق اینم که چشمانش را وقتی بسته است ببینم !
پرسیدی : تا حالا به کسی گفتی دوست دارم ؟
گفتم : نه ! چون کسی من را دوست نداشته !
پرسیدی : تا حالا س.ک.س داشتی ؟
گفتم : نه ! هنوز کسی را اینقدر دوست نداشتم که وجودم را با اون تقسیم کنم !!!
پرسیدی : دیگه دلتنگ کسی شدی ؟!
گفتم : نه ؟! دلتنگی دیگه جزوی از وجودم شده ! حتی وقتی درکنارمه ٬ دلتنگترم !
پرسیدی : با هم ماکارونی خوردین؟؟؟
گفتم : نه ! فرصت نشده !!!
پزسیدی :تا حالا شبها به یاد کسی خوابیدی ؟!
گفتم : نه ! شبها همیشه به یادش بیدارم !!!
پرسیدی : سس هزار جزیره رو سالادش ریختی؟
گفتم : نه ! سس کاچاتوره بیشتر دوست داریم !
برداشت ۳ :
زنده ام اما بی نفس ! ...
یه چیز بی ربط : اگر ... نبود خوشبخت ترین انسان بودم ! حالا که ... هست باید بازهم خوشبخت ترین انسان شوم !
یه چیز با ربط : جوابش فقط یه دبل کلیکه !!!!!
یه چیز برای خودم : از خرداد امسال متنفرم !
لبخند بزن ...
همانند آنروز که برای لبخند زدن من تلاش کردی ٬ لبخند بزن ...
دلم برای خنده هایت تنگ شده ...
هوس یه هویج بستنی کردم ...
ازونا که تو گلدون میریزن !
یادته ...
هوس کردم مست کنم ...
اونم با طعم تمشکش !
یادته ...
هوس کردم سرت را بذاری رو شونه هام ...
چشمهات را هم ببندی !
یادته ...
هوس کردم زیر بارون باشم ...
اونم یه بارون سرد ! با اشک !
یادته ...
هوس پیاده روی کردم ...
از خیابون ازادی تا تهران پارس !
یادته ...
هوس قلیون کردم ...
اونم تو بهارستان ...
یادته ...
هوس همون دستای سرد را کردم ...
که وقتی میگرفتم ...
یادته ...
هوس کردم یه بار دیگه برم پارک طالقانی ...
اما چه فایده تو دیگه همراهم نمیشی ...
یادته ...
هوس کردم برم پیتزا بخورم همون جای همیشگی ...
راستی میگن « شنگ » اسم سبزیه !؟
یادته ...
هوس کردم بازم صدام بزنی ...
تو نیمه شب ...
یادته ...
هوس کردم یه بار دیگه من و تو باهم یکی بشیم ...
آغوش در آغوش هم ...
یادته ...
هوس کردم پنج شنبه هام باز فقط من و تو باشیم ...
فقط من و تو ...
یادته ...
هوس کردم پفک چرخی بخرم با رانی آلبالو ...
میدونم مسخره است !
یادته ...
هوس کردم یه بار دیگه من با بقیه فرق کنم ...
مزخرف بودنم هم فرق داشته باشه ...
یادته ...
هوس کردم ...
...
سه تارم را بر می دارم ...
فکرم را متمرکز میکنم ...
میزنم ...
فا ... سل ... لا ... سی ... دو ...
پ.ن : الان من یه پتانسیل « هوس » هستم !! خوبه یا بد ؟!
یه چیز با ربط : روزهایی که بی تو میگذرد .... گرچه با یاد توست ثانیههاش .... آرزو باز می کشد فریاد: .... در کنار تو میگذشت، ایکاش! ( مشیری )
یه چیز واسه خودم : نفسم تنگ است ... مرگ نزدیک است !
می پیچد ...
صدای ترمز ...
سیاه میشود ...
جیغ فریاد ....
گریه کودک ...
فریاد ...
نه ...
همین !
« مرگ » یعنی ... !
« مرگ » را هم باور کن !
پ.ن : وقتی شنیدم باورم نشد ... اما دیدم !
یه چیز با ربط : وقتی نبینی ! نگویی ! احساس نکنی ! دلتنگ نشی ! یعنی « مرگ » !!
یه چیز برای خودم : باورت دارم باورتر از « زندگی »
با امید خطهایم را خواهم شمرد
خطهایی که بر قلبم کشیده ام
« انتظار » ش زیباست
« انتظار » آزادی دل
از حصار بدبینی و کین
درست میگی ... من عادت کردم همیشه منتظر باشم ... انتظار کشیدن برای اتفاقاتی که حتی درصد رخدادنش ممکنه صفر باشه ... شاید یه جورایی حماقت باشه ... نمیدونم این همه امید الکی چه فایده ای داره ... ولی این انتظار فرق داره چون اجازه اش را گرفتم !!!!!
پ.ن بی پ.ن اصل مطلب همینه !
یه چیز با ربط : چقدر این نوشته آشناست !!
یه چیز بی ربط : ...
یه چیز واسه خودم : دقیقا یکسال شد ! هنوز هم فکر میکنی حماقته !
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ...
...
ببار باران ... ببار ...
...
کس نمیداند باران چیست ؟!
...
هنوزم عطر تو تو اتاقم پیچیده !
...
بهار را باور کن ...
...
در انتهای جاده خیس تو را میبینم ...
...
سکوتم از رضایت نیست ...
...
قصه من و بارون هم برات « تکراری » شده ..
...
راستی نمیدونی چرا عطر این باران فرق کرده !؟!
پ.ن : ممنون که برای بارش دعا کردی ... حقا که فرشته بارانی !
یه چیز بی ربط : همیشه نتیجه دوست داشتن دیوانگیست !
یه چیز برای خودم : دلم بوسه میخواد ... یه بوسه از ...
میخواهمت ...
مثه هرشب ....
میخوانمت ...
مثه هرشب ...
اما میدانم ...
هرشب در ان هنگام که در هیاهوی تاریکی ...
به دنبال سیاهی چشمانت میگردم ...
و تو را فریاد میزنم ...
تو چشمانت را میبندی ...
تا در ظلمت آن گم گردم ...
و من ...
حیران و سرگردان ...
خسته ...
در آن تاریکی ...
...
پ.ن : شب !!! ...
یه چیز بی ربط : همیشه بدتر از اتفاقی که برات پیش اومده ممکن بوده پیش بیاد !!
یه چیز به خودم : دلم تو را میخواهد ... اما ... تو دلم را نمیخواهد ...
امشب ...
من ...
اشک ...
تو ...
عشق ...
اما ..
او ...
درد ...
میتوانستیم درد را با عشق و اشک درمان کنیم !
پ.ن : امشب ب... ش... ز...ه ! لطفا براش دعا کنید !
یه چیز برای خودم : اگه برات مهم بود ٬ نمیذاشتی کار به اینجا برسه !!
پس نوشت :
یه چیز برای تو : ...
نشستم به انتظارت امدنت ...
...
امدی ...
اما ...
...
ندیدی ...
انچه در زیر قدمهایت بود...
ایستادی و پرسیدی ...
چند ؟ ...
گفتم ... اکنون هیچ ندارم ...
دلی داشتم که گهگاه برایت تنگ میگشت...
...
خندیدی و گفتی :
تو هم به مانند همه ...
...
و آرام آرام دور شدی ...
بی انکه احساس کنی ...
آنچه در زیر قدمهایت بود ...
پ.ن : باز هم شب باز هم ...
یه چیز برای خودم : ...