-
« عروسی » نامه
جمعه 4 آذرماه سال 1384 11:48
روزها رفتند و من دیگر خود نمیدانم کدامینم آن من سر سخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم؟ دو شب پشت سر هم ٬ دوتا عروسی مختلف !! پریشب : سالن قصر دشت ! همه جوونها با کراوات ! از اول تا اخر موزیک همراه با رقص نور و فلاشر ! اول تا اخر همه در حال انجام حرکات موزون و ناموزون (منم بی حنبه!!!)! ترکوندن اساسی !! مردم گرسنه ٬ ما هم...
-
« شکست » نامه
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 00:20
و ان هنگام ... زمان به پایان خواهد رسید ... چیزی در درونم به تاراج خواهد رفت ... و زخم تیغش باقی خواهد ماند ... و خون ... و ادامه خواهد داشت ... تا ان هنگام که ... زمان به پایان خواهد رسید ... ... نمیدونم شما خبر اون سگی که به دور از چشم خادمین حرم امام رضا داخل حرم شده و در چند متری ضریح مطهر به زوزه کشی و ناله...
-
« ارشد » نامه
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 23:44
رهگذر ! سکوت این کوچه را بشکن .. تا سحر شه شب تنهای تو با من ... حالا که کوچه امیدش یه عبوره ... نکو سخته ٬ نگو دیره ٬ نگوه دوره !!! بعد ۴سال که از اخرین دیدارمون میگذشت هیچ تغییری نکرده بود ! هنوزم پرحرف بود و از خود راضی ... اصلا بروی خودش نمی اورد که سال اخر دانشگاه بدلیل بچه بازی شکایتش از ما ٬ تو کمیته انظباطی تا...
-
«تلقین» نامه
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 23:29
نمیتونست بایسته ! زیر شونه هاشو گرفتیم ٬ کمکش کردیم ، رفت پائین ... خم شد ، بروی پدر بوسه زد . دستش را شونه های پدر گذاشت و شروع به تکان دادن کرد : اسمع افهم یا پرویز بن اصغر اسمع افهم یا پرویز بن اصغر اسمع افهم یا پرویز بن اصغر ... صحنه ء تکان دهنده ای بود ... اجرای مراسم «تلقین» توسط پسرها در جلو چشمان همسر و مادر...
-
« .!. » نامه
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 22:54
اسمع افهم یا ... اسمع افهم یا ... اسمع افهم یا ... هل انت على العهد الذى فارقتنا علیه من شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا صلى الله علیه و آله عبده و رسوله و سید النبیین و خاتم المرسلین و ان علیا امیر المؤمنین و سید الوصیین و امام افترض الله طاعته على العالمین و ان الحسن و الحسین و على بن الحسین و...
-
« اقا رضا » نامه
شنبه 21 آبانماه سال 1384 22:07
ای که نامت در دو عالم ذکر و اوای من است روبروی پنجره فولاد تو جای من است ****** - سلام محسن ! معلومه کجایی؟ سرور شرکت کند شده !صد دفعه زنگ زدم در دسترس نیستی؟؟ حالا کجایی ؟ - حدس بزن !! - نه ! باورم نمیشه !! نگو روبروی ضریحی !!!! - به جان حاجی روبروی ضریح ایستادم داشتم زیارتنامه میخوندم زنگ زدی !! اینجا درست آنتن...
-
« رجعت » نامه
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 00:56
چهار سال پیش ازت خواهشی کردم جوابمو ندادی ... گفتم واسه همیشه ترکت میکنم بازم جوابمو ندادی ... گفتم خودت خوب میدونی که من همیشه عاشقت بودم ... گفتم خودت خوب میدونی با تموم ادعایی که دارم دیوونتم ... حس کردم تو هم جواب رد بهم دادی ... از دستت بدجوری دلگیر شدم ... و من عهد کردم که برای همیشه ترکت کنم !!!! اما دلم طاقت...
-
« آبان » نامه
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 23:57
غزلک ٬ ببخش اگه وداعم عاشقونه نیست وقت رفتن ٬ روی گونه قطره ای روونه نیست اینجا آدما همه با عقلاشون عاشق میشن!! توی شهر عاقلا جای من دیونه نیست ... تو همین فصل پاییز بود که فرشته پرکشید و رفت ... هرچی هم صداش زدم پشت سرش را نگاه نکرد ... امروز بعد مدتها کتابی که بهم هدیه داده بودی را ورق زدم چشمم به شعری که تو صفحه...
-
« درد دل » نامه
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 00:24
چند وقته دیگه حرفم نمیاد ! نگه اینگه حرفی نداشته باشم بنویسم ... دوست دارم بیشتر بخونم و بشنوم ... چند وقته دیگه حس و حال هیچ کاری را ندارم !!!! نمیدونم دلیلش خستگی و گرسنگی ماه رمضونه یا کوتاه شدن روزها تو پاییز ... چند وقته احساس خستگی شدید میکنم ! هرچی هم میخوابم تاثیری نداره . روزها سر کار خواب الوده ! شبها هم تو...
-
« قدر » نامه
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 21:38
شب قدر رسید... بک یا الله ... دلهای خسته و آزرده ... الهی بمحمد ... دستهای خالی ... الهی بعلی ... امیدها وآرزوها... الهی بفاطمه ... در این شبها نگاههایشان یکسو شده به آسمان مینگرند... الهی بالحسن ... الهی ... بالحسین... بعلی بن الحسین... بمحمدبن علی...بجعفر بن محمد... بموسی بن جعفر....بعلی بن موسی... بمحمد بن علی ......
-
« علی » نامه
شنبه 30 مهرماه سال 1384 22:24
شبی علی(ع) به در خانه یتیمانی میرود در حالی که ان شب چیزی برایشان نبرده بود ٬ بچه ها همانند هرشب توقع قطعه نانی از او داشتند . علی(ع) به انها گفت : « شرمنده که امشب چیزی همراه نیاورده ام ! اما شانه هایم هست ... بیایید سوار شوید تا بازی کنیم !!! » از کودکی بهمون یا دادن که : وقتی میخواییم از جامون بلند بشیم « یا علی »...
-
« شناسنامه » نامه
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 01:00
فریاد از عشقت فریاد، بر لبم تا ابد اسم توست اسیر عشقم، که سرنوشتم طلسم توست فریاد از عشقت فریاد ... بگو این درد جدایی تا کی بگو این اشک تنهایی تا کی تا وقتی نتونی حرفت را بهش بزنی ... تا وقتی دست دست کنی ... تا وقتی بی عرضه باشی ... هرچی سرت بیاد حقته !!! حالا هی شعر بنویس ... هی وبلاگ بنویس ... هی به اینو اون گیر بده...
-
« نکته! » نامه
جمعه 22 مهرماه سال 1384 01:44
سه نکته مهم : نکته ۱ : اگر اولش به فکر اخرش نباشی ٬ اخرش به فکر اولشی !!!!! نکته ۲ : لذتی که در فراق است در وصل نیست ! چون در فراق شوق وصل است و در وصل بیم فراق !!!!! نکته ۳ : اغاز کسی باشیم که پایانمان باشد !!!!! صحنه خارجی - شب جمعه - یکی از خیابونهای یکطرفه این شهر بزرگ ! [ دوربین از پشت شیشه جلو ماشین راه بندان را...
-
« بازنده » نامه
سهشنبه 19 مهرماه سال 1384 01:09
In my dreams I pictured a person who was intelligent, good-looking sensitive, talented strong and wise Who would completely overwhelm me with love Since dreams can be just wishful thinking I did not really expect to find one person who had all these (*) outstanding qualities وقتی برنده ای مرتکب اشتباه میشود، میگوید:...
-
« هدف » نامه
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 01:35
Don’t be afraid to love someone totally and completely Love is the most fulfilling and beautiful feeling in the world Don’t be afraid that you will get hurt or that the other person won’t love you There is a risk in everything you do and the rewards are never so great as what love can bring So let yourself get...
-
« رمضان » نامه
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 01:43
ماه رمضان امد و می و میخانه ور افتاد عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد حلول ماه مبارک رمضان حال و هوای خودش را داره ... وقتی میاد یه احساس قشنگی به ادم دست میده ... تو این ماه خودمون را به خدامون نزدیکتر احساس میکنیم ... دعای سحر هنگام سحری خوردن ... ربنای موقع افطار... زولبیا بامیه و خرما ٬ نون و پنیر و سبزی !!! همه...
-
« جنجال » نامه
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 01:10
فرشته بهم گفت : اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگه رخسارت تغییر می کند و صدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ، مهم نیست که مال تو باشد ، مهم این است که فقط باشد ، زندگی کند ، لذت ببرد و نفس بکشد ... من هم با دلی غمگین به او گفتم : باش ٬ زندگی کن ٬ لذت ببر و نفس بکش ... و من برای خوشبختی ات دعا خواهم کرد...
-
« جمعه » نامه
شنبه 9 مهرماه سال 1384 23:53
تو بلاگ عزیزی خوندم که : برای اینکه بتونی چیزی رو به دست بیاری باید در بهترین زمان بتونی در بهترین نقطه و موقعیت قرار بگیری. ولی نمیدونم چرا من همیشه یا خیلی دیر میرسم یا خیلی زود!!! جمعه ای که گذشت یکی از خاطره انگیز روزهای زندگی ام بود.. صبح تا عصر با یه جمع مهربون تو یه باغ زیبا تو منطقه جیرود فشم (!!!) : با ماشین...
-
« خطا » نامه
جمعه 8 مهرماه سال 1384 01:34
نمیدونم چرا تا میخوام با اون حرف بزنم زبونم بند میاد ... نمیدونم چرا تا میخوام با اون حرف بزنم تو دلم اشوب میشه ... نمیدونم ... نمیدونم ... ... ... اه ... ... بقول فرشته ام : « اگه جرات بیان حرفت را نداری بدون حرفت فقط در حد حرفه نه بیشتر!!!!! » این هفته های اخر ماه شعبان هم کلی برکت داره ها !!! ازین عروسی به اون...
-
« توهم » نامه
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 01:05
گفتی رفتنت یه شایعه است ... یعنی بازگشتت را باور کنم ؟؟؟ وایی چه توهمی! گاو و گوسفند ٬ سگ و گربه با ادم حرف میزنن !!!! این جمله تیکه کلام من تو عروسی پسر عموم بود ... جاتون خالی ... چراغهای سالن را خاموش کردند یه دفعه رقص نور همراه با فلاشر و بخار ... چه شود !!!!!!!!... هرکی جای ما بود تو اون حال و جمع توهم میگرفتش...
-
« گل نرگس » نامه
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 02:02
به یازده خم می اگر چه دست ما نرسید ... بده پیاله که یک خم هنوز در دست است ... من گل های زیادی را دیده ام... من گل لاله را می شناسم. گل نسترن را دیده ام. با شقایق دوست بوده ام. با مریم و سوسن و... هم نشین شده ام؛ اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس...
-
« سازمان ملل » نامه !!
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 02:11
ای کاش بود و احساس مرا میدید ای کاش بود و جای خالی اش را میدید هنوز وقتی برق نگاه شیطنت امیزش را به یاد می اورم تنم میلرزد خنده هاش ... میترسم بهش بگم ... میترسم ... تا حالا فکر میکردم « سخنان گهربار » فقط مختص منه ولی دیشب دیدم که رئیس جمهورمون هم یه جورایی ... آره !!!! اینهمه راه پاشده رفته میزبان که تحویلش نگرفته و...
-
« ابجی خانومی » نامه
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 01:02
نوای عاشقان در بی نوایی است دوام عاشقی ها در جدایی است حتما یادته این بیت شعر باعث اشنایی ما شد ... من نوشتم و تو پاسخ دادی ... مثه یه خواهر بزرگتر تو اون بحران راهنمایی و کمکم کردی ... از چشم بد حسودها هم دور نبودیم چندین بار سوء تفاهماتی پیش اومد ولی بقول شیرین زبون « نخواستیم » ... ... امیدوارم : هیچگاه نخواهیم ......
-
«۲۰شهریور » نامه
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 01:33
میخواستم بنویسم ... میخواستم بنویسم که باز بیستم شهریور رسید ... میخواستم بنویسم که ای کاش میشد فراموش کنم ... میخواستم بنویسم ... میخواستم گلایه کنم ... میخواستم کفر بگم ... میخواستم ... ولی میگم : چه خوش است طعم عشق تو چه شور آفرین است نگاه عاشقانه تو چه تکان دهنده است توجه مهر آمیز تو چه شیرین است زندگی در کنار تو...
-
« دروغ » نامه
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 01:34
حضرت امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب، بازیچه زبانشان گردیده است و براى إمرار معاش خود، دین را محور قرار داده اند ـ و سنگ اسلام را به سینه مى زنند ـپس اگر بلائى همانند خطر ـ مقام و ریاست، جان، مال، فرزند و موقعیّت ، ... انسان را تهدید کند، خواهى دید که دینداران واقعى کمیاب...
-
« فیلم » نامه
جمعه 18 شهریورماه سال 1384 00:35
[حرکت دوربین بروی شهر - تیتراژ ابتدایی] [ پس از اتمام تیتراژ دوربین با حرکتی سریع از روی شهر از پنجره اتاقی وارد میشود - همه خانواده درحال گوش کردن اخبار هستند ] گوینده خبر [ با صلابت و محکم ] : طرح نیروی انتظامی در مورد جمع اوری ارازل و اوباش از خیابانها با همکاری قوه قضاییه و شهرداری تهران (!!!!!!!!!) این طرح بطور...
-
« تصور » نامه
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 00:45
فقط تصور کنید که بتوانیم سن زمین را که غیر قابل تصور است ، فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم ! هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و در باره ی سالهای میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده ای داریم ! اما این را میدانیم که در سن ۴۲سالگی ، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به...
-
« خوش تیپ » نامه
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 00:30
میخوام در انتهای جاده تنهایی ام تو را ببینم ... تویی که صداقت و صفایت را باور کرده ام ... تویی که ... نمیدانم! نکنه این جاده بن بست باشه ؟؟؟!!!!! ... باورم نمیشه (۲بار) پیش من نشستی !!!! من و اینهمه خوشبختی(هان !!! نمنه ؟؟!! چی چی بختی ؟؟؟؟) محاله محاله ... ... خدایی رئیس جمهور به این خوشتیپی کسی دیده !!!!!!!!!!!!!...
-
« مبعث » نامه
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 10:14
والا پیامدار محمد گفتی که یک دیار هرگز به ظلم وجور نمی ماند برپا و استوار والا پیامدار محمد آنگاه تمثیل وار کشیدی عبای وحدت بر سر پاکان روزگار والا پیامدار محمد گفت: بخوان گفتم: نمیدانم گفت: بخوان گفتم: نمیتوانم گفت: بخوان به نام پروردگار بزرگی که افریننده این جهان است و من خواندم به نام پروررگار بزرگی که افریننده این...
-
« هولمز » نامه
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 00:17
ساعت ۶:۳۰ صبح ... زنگ تلفن ... امیدوارم خواب دیده باشم !!!!! شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و آنجا خوابیدند . نیمه های شب هولمز بیدار شد و به اسمان نگریست ٬ بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه میبینی؟ واتسون پاسخ داد : اسمان پر ستاره...