-
« بی پینوشت » نامه
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 10:33
زیباترین... تو را برای زیبائیات نمیخواستم... شیرینترین... تو را برای شیرینیات نمیخواستم... عاشقترین... تو را برای عشقت نمیخواستم... تو را برای آرامش ِ ابدی میخواستم... همواره در دو چیز آرام میگیرم... یکی در گهوارهء مرگ... یکی در آغوش تو... بنظرت کدامین، زودتر نصیبم خواهد شد؟؟؟؟... پ.ن : ندارد !!
-
« SMS » نامه
دوشنبه 8 مردادماه سال 1386 20:47
5شنبه : 8am: hi aziz ... 10 am : wooow , Im in manjil ! ina ke micharkhe esmesh chiye ??? :P 12 am : owww ! Rasht 10 km ! kari oonja nadari ! 1 pm : Im in ZibaKenar ! Bade nahar Mirim darya !!!! 3 pm : Hanooz darya mano nadide :D 5 pm : Wooooooow ! SEA ! 7 pm : emshab aro30 Davat shodim :D ...aroo30 2khtare hamsaye ke...
-
« نمنه » نامه
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 19:38
It's My Dream It's My chance It's My Life ... I Love My Dream I Love My chance I Love My Life If ... ... If You take my hands You stay with me only this … Footnote 1 : Take my hands , stay with me , only this ... Footnote 2 : Sometimes we drown our dreams and forget that maybe we were someone's dream … Footnote 3 :...
-
« صرفجویی » نامه
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 21:00
به دیدارم بیا هرشب ... در آن تاریکی ... که فریادم ... ز دلتنگی است ... به دیدارم بیا هر روز ... در آن هنگام ... که دلتنگیم ... ز فریاد است ... به دیدارم بیا هر دم ... در ان هنگام ... که دستانم ... میشود دلتنگ دستانت ... که چشمانم ... میشود دلتگ چشمانت ... پ.ن : بدیدارم بیا هر دم ... آقا راستی طبق اخرین امار منتظر شده...
-
TRIZ نامه
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 11:48
خدا رو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام خدا رو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام خدا رو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت خدا رو دوست دارم ولی نه واسه ی زیبا و زشت خدا رو می خوام نه واسه ی سکه و پول و مقام خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام پ.ن۱ : خدا رو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام ... پ.ن۲ : دستم را...
-
« تفال » نامه
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 16:07
ممنون با اینکه تو حس و حالش نبودی واسم تفال زدی ! خیلی ماهی ! پ.ن۱ : یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند ! پ.ن۲ : دوستت داشتم ٬ دوستت دارم ٬ دوستت خواهم داشت . حتی اگه ... پ.ن۳ : نگفتی ؟! هنوزم دوستم داری ؟!
-
Dog Day Afternoon نامه
شنبه 30 تیرماه سال 1386 16:02
دستم را بگیر ... در کنارم باش ... تا ابد ... پ.ن : بیشتر بگم ، دعوام میکنه ! ( شاید واسه همین سه تا جمله هم دعوام کنه ! ) بعضی روزها واقعا یه Dog day Afternoon به تمام معناست نه فقط بعد از ظهرش کل روزش ... روز ۵شنبه ، سرکار خانم گربه بهمراه دوتا از فرزندان دلبندش وارد اتاق سرور ما گردیدند و چشمتان روز بد نبیند ، سویچ...
-
« خودم » نامه
جمعه 29 تیرماه سال 1386 17:59
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم کجا من کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من نه بسته ام به کس دل نه بسته دل به من کس چو تخته پاره بر موج رها رها رها من زمن هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی ز...
-
« غرغر » نامه
پنجشنبه 28 تیرماه سال 1386 23:12
در میان قفس غم ماندم از غم رفتن او کاش جنس دل او رنگ از سنگ نداشت که مدام در دل من ترکی بنشاند کاش او یه رگی از عاطفه پنهان داشت که میان همه هستی من جاری بود کاشکی او بد بود ! اما نازنین ِ من ِ تنها بد نیست او نمی داند عشق معنی سبز کدام حادثه است؟ نازنینم بد نیست ! (شایا تجلی) پ.ن1: دلم برای گریه لک زده !... امشب...
-
« حسادت » نامه
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 18:15
میخوانم ٬ حسودی میکنم میبینم ٬ حسودی میکنم میشنوم ٬ حسودی میکنم خوب حسودی هم داره ٬ نداره ؟! پ.ن: نمیدانم دلیل خاصی داره که اسمم را اون بالا نوشتی یا نه ! وقتی دیدم کلی ذوق زده شدم ! گویند حاکمی بود اندر شهری عظیم ! روزی در خواب بدید که هفت گاو کوچک هفت گاو بزرگ را همی خورند ! و هفت خوشه گندم کوچک هفت خوشه گندم بزرگ...
-
بدون عنوان نامه
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1386 23:11
دوست داشتم در مرگم گریه کنی چون دوستم داری اما ... شاید گریه خواهی کرد ، آنهم برای نبودنم !! آرزو داشتم بگویی ... ... الان کاملا بهم ریخته ام ... بقول معروف تعطیل تعطیل ... پ.ن :قول داد تا یکماه خوب باشه ... منم قول دادم چیزی نگنم ... پس بقولم عمل میکنم و چیزی نمیگم ... بدون مقدمه وارد اتاق شد و یه چک ده میلیون ریالی...
-
بدون شرح نامه
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 14:40
هی میخوام نگم منم دلتنگتم نگم تو هم عزیزی Dear که به من مسخره عادت نکنی و دلسبته نشی که خواستی بری اذیت نشی ! پ.ن : : بدون شرح که دیگه پی نوشت نداره ! همینه که هست !
-
« می مانم » نامه
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 16:11
گفتم میروم ! گفت میمانم گفتم بیا ! گفت میمانم گفتم می میرم ! گفت میمانم گفتم نامردی ! گفت میمانم گفتم خیلی بدی ! گفت شد ۳۲بار ! حافظ بهت گفت : شب وصل است و طی شد نامه هجر ... حافظ بهم گفت : دست از طلب ندارم تا کام من برآید ... اما تو چی گفتی ؟!!!!!!! پ.ن: ای کاش من هم عروسک بودم ! وقتی میجنگیدم نمی مردم ! (برگرفته از...
-
« هیچ » نامه
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 16:14
هیچ حرفی بهم نمی زنی ! هیچ کمکی بهم نمیکنی ! هیچ راهی برام نمیذاری ! هیچ ... هیچ ... هیچ ... هیچ ی ندارم که بهت بگم ! هیچ ی نمیتونم بهت بگم ! انتخاب حق تو است دیروز واسه اولین بار زود رسیدم خونه ! یعنی ساعت ۸شب ! دیدم هیچکاری ندارم ! خیلی مسخره است نه ؟!!! سراغت اومدم ٬ نبودی ! سراغم اومدی ٬ نبودم ! بقول خودت مثه...
-
« می نالم » نامه
شنبه 26 خردادماه سال 1386 16:36
خوش خبر باشی ای نسیم شمال ... که به ما می رسد زمان وصال ... حافظا عشق وصابری تا چند ... ناله عاشقان خوشست بنال ... می نالم ... می نالم ُ٬ که خبر خوش و زمان وصال را رساند!!! می نالم ٬ که دیگر نمیتوانم دستان سردت را در دستانم بگیرم ... می نالم ٬ که دیگر نمیتوانم به چشمانت نگاه کنم ... می نالم ٬ که زمان چه زود گذشت ! می...
-
« تکلیف » نامه
جمعه 25 خردادماه سال 1386 00:05
وقتی انتخاب بشی مطمئن هستی که طرف مقابل به دلایلی قبولت کرده که انتخابت شدی ! ولی آیا میتونی طرف مقابلت را قبول کنی ؟ وقتی انتخاب کنی مطمئن هستی که با تمام مشکلاتت طرف مقابلت را قبول کردی ! اما آیا طرف مقابلت هم تو را قبول میکنه ؟ ... امشب را مطمئنم که سراغم نمی ایی ! منم تنهایی حافظ را باز کردم : باورت میشه ؟ saki ,...
-
« count down » نامه
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:52
وقتی که حرف از رفتن و سفر زدی ، بغض کردی و دستانم در دستانت فشردی ! قول نمیدهم که با تو همسفر شوم ولی قول میدهم که همیشه با تو باشم !!!!! ... امشب سراغت را نگرفتم ببینم تو سراغی ازم میگیری یا نه ؟!! گفتم هرشب برات فال حافظ میگیرم !پس چشمات راببند و نیت کن ... ای حافظ شیرازی تو اگاه به هر رازی ... هرچند پیر و خسته دل و...
-
« همه چی » نامه
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 10:15
آیا « همه چی » را میدانی « همه چی » از خودم !! آیا ! « همه چی » را میدانم « همه چی » را از خودت !! این وسط « همه چی » از خودش را به خدا خواهیم سپرد به همه گفتم که وبلاگ من در واقع یه جور « روزنوشته » ! یه چیزی که تو مایه های دفترچه خاطرات ٬ احساس ها لحظه ای ٬ خاطراتی که سازنده لحظه های تاثیر گذار زندگی من بودند ! هیچ...
-
« دستان سرد » نامه
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 20:26
« دستان » سرد فشردن این « دستان » سرد آرزوی من است « دستان » سرد بوسه بر این « دستان » سرد باعث آرامش من اهل ریسک کردن نیستم ولی وقتی تصمیمی بگیرم تا آخرش هستم ... پاسخ هرچی باشه ! مثبت یا منفی ! درست یا غلط ! خوشحالم که میدونی ! پ.ن : ۲۰ روز ! ما هی میخواییم هیچی ننویسیم مگه میذارن : حتما تو سایتهای مختلف در جریان...
-
« تولد » نامه
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 16:42
بیدار شو عزیزم امروز بیست و سوم است بیست و سوم اردیبهشت امروز بهترین روز در طول تمام زندگی من است ۴سال پیش در چنین روزی ساعت ۸شب ... امروز روز تولد تو است امروز روز تولد دوباره من است مبارک باشد خورشید من امروز سال روز طلوع تو است در آسمان تاریک این زندگی فوت کن عزیزم انشاالله که هزار ساله شوی همچنان تابنده آنقدر...
-
« دل » نامه
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 10:54
... آری ... ... باید تن را فروخت و روح را آزاد کرد ... ... آزاد از این وابستگی ... ... آزاد از این دلبستگی ... ... آری ... ... تن مزاحم است ... ... مزاحم وارستگی روح ... ... پس مینوشم ... « ابسولوت با طعم تمشک ! » ... تا در مستی خود بفروشم ... ... و آزاد گردم ... ... آری ... ... خاطره ٬ خاطره است ... ... و ... ...باید...
-
« بلاگ اسکای » نامه
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 21:19
باز کن پنجره ها را ٬ که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه ٬ کنار هر برگ شمع روشن کرده است ... حالیا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم که درین کوچه تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها جشن میگیرد خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی تو چرا اینهمه دلتنگ شدی ؟...
-
« وبلاگ آسمونی » نامه
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1386 13:50
گذشت ! میگذرد ! خواهد گذشت ! « زندگی » و آنچه می ماند « خاطره » است و ماندگارتر « خاطره با تو بودن » همیشه همین مشکل را داریم ... تا وقتی به چیزی اهمیت نمیدی ٬ همه چی به خوبی و خوشی در حال گذر است ... روزها و شبها ... ساعتها و دقایق ... اما تا برات مهم میشه ... مشکلات و « شرایط » شروع میشه ... پ.ن : شرط خیلی سختیه ......
-
« بدون شرح » نامه
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 19:13
ارزش داره٬ اول play کنید ٬ چند دقیقه صبر کنید تا دانلود بشه و ببینید ... ( اگه حوصله نکردین از اینجا دانلود کنید و ببینید ) با تشکر از دوست خوبم ح.محمدی پ.ن۱ : هرگونه برداشت سیاسی ٬ اجتماعی ٬ اقتصادی ٬ فرهنگی ٬ ورزشی و ... شدیدا و قویا تکذیب میشود !!!!
-
« برداشت » نامه
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 12:29
نیازمند چیزی بودم که باورش کنم نگاهت بر من افتاد و باور کردم خواهان کسی بودم تا باورش کنم خود و افکارت را با من تقسیم کردی و باورت کردم این است دلیلش ... برداشت اول : جاده شهررضا ٬ اصفهان ! ساعت ۷بعد از ظهر ! پلیس راه شهر رضا را به آرامی عبور میکند ! هنوز ۵۰۰متر از پلیس راه نگذشته ! در ایینه ماشین سه موتور سوار دیده...
-
« سفر » نامه
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 09:59
سفر تو امروز خبر از جنس فراموشی داشت و دلت به هوای خبر وصل جدید رو به دروازه تنهایی داشت سفرت خوش باشد که تو تنهایی و ما تنهاتر و دلت گرم به اندازهی عشقی که هنوز زیر قلبم نفس لحظه شماری دارد (م.م) اعتقادم اینه که وقتی ادم کاری را میکنه که دلش میخواسته ٬ باید مسئولیت کارش را بپذیره ! پ.ن۱ : قبول ! من اشتباه کردم !!...
-
« پَست » نامه
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 12:44
برای اخرین بار ، خواهم شمرد خراشهای قلبم را ! برای اخرین بار ، خواهم دید له شدن قلبم را ! پس « پَست » منم !! برای اخرین بار ، خواهم شنید صدای تپش قلبت را ! برای آخرین بار خواهم دید دور شدن قلبت را ! پس « پَست » منم !! و مرور میکنم خاطره ها یم را ... اما اینبار ... نمیخواهم خاطره باشم ! نمیخواهم خاطره سازم ! پس « پَست...
-
« انتظار » نامه
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 13:55
با امید خطهایم را خواهم شمرد خطهایی که بر قلبم کشیده ام « انتظار » ش زیباست « انتظار » آزادی دل از حصار بدبینی و کین درست میگی ... من عادت کردم همیشه منتظر باشم ... انتظار کشیدن برای اتفاقاتی که حتی درصد رخدادنش ممکنه صفر باشه ... شاید یه جورایی حماقت باشه ... نمیدونم این همه امید الکی چه فایده ای داره ... ولی این...
-
« کربلا » نامه
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 10:41
عده ای گفتند که این قسمت بود عده ای دیگر بگفتند که همت بود ای آمده در سرزمین وحی اگه باش نی همت و نی قسمت و این دعوت بود واقعا اینکه میگن باید دعوت بشه برام ثابت شد ... دو نفر از مدیران شرکتمون از ماهها قبل برنامه ریزی کرده بودند که تحویل سال را کربلا باشند ... قرار بود با یه کاروان از مشهد قبل از ما اعزام بشن . از...
-
« خداحافظ » نامه
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 11:26
تو - سلام ٬ ببخشید شما رو خط من تماس گرفتین !؟؟ من - سلام ... ! منم ... ! سال نو مبارک !! تو - مرسی !! من - ببخشید مزاحم شدم !! راستش تا یه ساعت دیگه مسافرم ! عازم سفر کربلا هستم ... تو - به سلامتی !! من - میخواستم ازتون خداحافظی کنم و حلالیت بطلبم ... تو - مرسی !! (مکث) من - خونواد خوبن ! پدر بزرگوارتون خوبن !؟ تو -...