چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« وقت تمام » نامه

ساعت ۱۱:۴۰ ...

وقت تمام ...

بهانه تمام ...

اما تو و من مانده ایم ...

در دعاهایم  ...

« اشک و لبخند » نامه

صدای ربنا نشون میده که وقت افطار نزدیکه ... روبروی هم نشسته بودیم و چیزی نمی گفتیم ... صدای اذان بلند شد ... دستامون را بهم دادیم و دعا کردیم ... نمیدونم چی گفتی و نمیدونی چی گفتم ... ولی یادته دو نفرمون اشک ریختیم ... با همون اشک به هم لبخند زدیم ...

دلم افطار میخواد در کنار تو و دست در دست تو ...

پ.ن : سئوال : میدونی تنها دعای این روزهام بعد سلامتی پدر و مادرم چیه ؟!
۱ ) دیدن تو ...
۲ ) بودن تو ...
۳ ) انتخاب شدن من ...
۴ ) بودن من ...
۵ ) گرفتن دستان تو ...
۶ )  Late نبودن من !!!
۷ ) هیچکدام ...
۸ ) همه موارد ۱ تا ۷ 

« فقدان » نامه

آدمی به محبوبش چیزهای زیادی می‌بخشد...
کلام ٬ آرامش ٬ لذت ...
او بهترین آنها را به من بخشید ...
فقدان ...
محال است بتوانم از او بگذرم ...

پ.ن : سوال به سبک نرگس :

من این وقت شب اینجا چیکار میکنم ؟
الف ) بی خوابم !
ب ) بی کارم !
ج ) گشنمه !
د ) بنزین میخوام !
ه ) اومدم تو رو ببینم !!
و ) تو کف امروزم !!!!!!!
ز ) کتاب میخونم ؟!!!!!
ح ) بازم بهت حسودیم شد!

« بنزین » نامه

آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا می کرد
کـــــــاش بنزین مرا نیـــــز مهیّــــــــــا می کرد
پمپ بنزین و صف و کارت و منِ پیت به دست
کــــــاش می آمد و از دور تماشا می کرد

بدلیل درخواستهای فراوان و ایمیلهای زیاد در خصوص ارائه مطلبی بس ادبی در مورد بنزین و ازونجا که لازم بود تغییراتی در حال و هوای اینجا ایجاد کنم . دیگه از در مورد « دلم تنگه ! » و « دوست دارم » ننویسم ... برآن شدم مطلب بس ادبی ( با « بس » قبلی فرق داره ) ارائه کنم ...

دلم برات تنگ شده بنزین !
دوست دارم تو را بدون سهمیه بندی بدست بیاورم !

تو رو خدا !!
بنزین نگاهت را برای قلبم سهمیه بندی نکن !!

ای ... ای بنزین !
ببین که از دوری تو من دوباره معتاد شدم !!!!

بنزین ...

دیروز در مسیر راهت بودم !!
گفته بودند اونجا قراره پمپ بنزین بزنن و بدون سهمیه بندی بهم بنزین بدن !
ولی نخواستم تو سهمیه بندی تو دخالت کرده باشم ...
و مسیرم را عوض کردم !!
به یه پمپ بنزین قدیمی رسیدم ...
خودت خوب میدونی کجاست ...
همونجا که هروقت بنزینم تموم میشد اونجا بدون کارت بهم بنزین میدادی !
ولی این دفعه حتما باید کارت نشون میدادم ...
هرچی گریه کردم ... هیشکی بهم بنزین نداد ...
گفتم شاید بارون بیاد یکم بارون بجا بنزین ببریم دریغ از یه قطره ...

میدونی از کی بارون نیومده !!!!!!

کجایی بنزین ؟؟؟ ...
میگن اگر بری سفر بهت سهمیه بنزین اضافه میدن ...
تو رفتی سفر ولی کارت سوخت منو هم با خودت بردی که دنبالت نیام !!!
(الهی هرکی اون کارت سوخت منو استفاده کنه ، کوفتش بشه !!! )

ولی ... اگه فکر کردی...
خیال کردی؟!!!

بنزین ِتو ... بنزین او ...
« تو » و « او » هستی ولی « من » نیستی ...

ولی من تو را « آزاد » میخوام ...
« آزاد ِ آزاد » حتی اگه لیتری خداتومن !

کنار خیابان خواهم ایستاد ...
با صدای آهسته فریاد خواهم زد !
میخواهمت آزاد ِ آزاد ...

پ.ن : آآآآآآآآآآآآآآآآآخ ... چرا میزنین !! غلط کردم ... چیکار کنم خوب ؟! فکر نمیکردم تا آخرش را بخونین ... نه حالا جدی جدی تا اخرش را خوندین ؟!! چه حوصله ای ...


موقع اذان بود ... اکثر بچه های سرویس روزه بودند ... به راننده گفتم روبروی یه سوپری نگه داره ... وقتی برگشتم تو ماشین همه زدند زیر خنده !! یه بغل پفک چرخی چیتوز !! همه میخندندید ... میدونم تو هم داری میخندی ...

پ.ن۱ : تو این ماه مبارک میون همه دعاهاتون یه جای کوچولو هم به من بدین ...
پ.ن۲ : با صدای آهسته فریاد خواهم زد ...
پ.ن۳ : هدرک تدرس تسد یاوه ملد ...

 

« رها » نامه

برای تو که نمی خوانی :

تو هیچ وقت به من تعلق نداشتی
تو هیچ وقت به هیچ کس تعلق نداشتی
تو با تمام وجودت کسانی را که با انها آشنا بودی دوست میداشتی
تو هیچ گاه در این عشق ، آزادی درخشانت را از دست ندادی ...
دوستت دارم رها و آزاد
دوستت دارم با صدای آهسته

پ.ن : در فقدان یا میتوان پوسید یا می توان به اوج رسید ! (کریستین بوبن )


خیلی دارم سعی میکنم که مثه قبل بنویسم ... ولی این مخ تعطیل !!!!نه دستم به نوشتن میره نه مغزم برای همراهی ... ولی باید بتونم ...

پ.ن : دوست ٬ لایق ٬ من ٬ تنهایی ٬نوازش ٬گل ٬ همراه ... برات ؛)

پس نوشت : هر وقت فکر میکردم نمی خونی ٬ خوندی ! هر وقت فکر میکردم نمی شنوی ٬ شنیدی ! هر وقت فکر میکردم نیستی ٬ بودی ! هر وقت فکر میکردم نمی ایی ٬ اومدی ! حتی اگر ساعت ۲ نیمه شب باشه !!

« مست » نامه ۲

برای آنکه (حتی شده  کمی )زندگی کرد دو تولد لازم است
تولد جسم و سپس تولد روح
هردو تولد مانند کنده شدن هستند
تولد اول بدن را به این دنیا می افکند
تولد دوم روح را به آسمان می فرستد
تولد دوم من زمانی بود که تورا دیدم!

دیشب مست در آغوشت بودم ... گفتم و شنیدی ... بوسیدی و بوسیدم ... گفتی و شنیدم ... برایت خواندم از آرزوهایم ... برایت گفتم از فرصتی که بهم دادی و من از دست دادم ... برایت گفتم از حسادت هایم ... فقط ... خدایا ! دلم برای خنده هاش تنگ شده ...

پ.ن۱ : راست میگی « عرضه لذت بردن از لحظه هام را ندارم !! »
پ.ن۲ : سرخ ٬ آبی ٬ محال ٬ نیلی ٬ جرم ٬ جدا ٬ سیاه ٬ نارنجی
پ.ن۳ : یادت باشه قول دادی ... قول تو مثه قول من نباشه ها !!!
پ.ن۴ : خوب خوبم ! تووووووووووووووووپ ! اما دلتنگ !
پ.ن۵ : برام دعا کنید !
پ.ن۶ : جنبه هم خوبه ها ! دو خط متن نوشتم و این همه پی نوشت !

« تلفن » نامه

بازهم زنگ تلفن ...
شب کسی تماس میگیرد ...
درباره مطالعه صحبت میکند ...
حرف هایش را خیلی خوب نمی فهمم ...
گوش میدهم ...
اجازه میدهم حرف بزند
و بعد در یک لحظه با خودم میگویم باید این مکالمه را کوتاه کنم ...
ممکن است ...
ممکن است ...
تو مثه همیشه وقت و بی وقت به من تلفن کنی تا درباره هر چیزی صحبت کنیم ...
اصلا دلم نمیخواهد که با بوق اشغال روبرو شوی...
گوشی را سریع میگذارم ...
چند ثانیه ای میگذرد تا به یاد آورم که تو ...
که تو دیگر به من تلفن نخواهی زد ...

دیشب توپولی قلقلی روبروم نشسته بود و زل زده بود به چشمام ... بهش گفتم چیه ؟! دیگه چیکار کنم ؟! دارم کم میارم ؟! دیگه دارم براش تکراری میشم ... هیچی نگفت فقط نگام کرد ... وقتی یکی نگات میکنه و هیچی نمیگه یعنی کلی حرف داره ولی نمیتونه بزنه ... دقت که کردم دیدم با گوشش داره یه طرفی را نشون میده ... نگاه کردم  ... اولین شاخه گل رزی بود که گرفته بودم ...

 پ.ن ۱ : تو هم منو قابل ندون که تو این دلتنگیم همراهم باشی ... یادت باشه دعوتم نکردی ... میدونم اونقدر نامردم که همیشه وقت دلتنگیم پیشت بودم ولی هیچ وقت دست رد به سینه ام نمیزدی ... اقا رضا ... دلم برای خنده هاش تنگ شده ...
پ.ن ۲ : درد ٬ وحشت ٬ سینه ٬ تنهایی ٬ تو ٬ دل ٬ ارامش٬ رفت ٬ من !!!!!!!
پ.ن ۳ : دو روز تنهای تنهام ... میخوام تو تنهاییم مست بشم ... مست ... مست ...

« نوشته » نامه

برام نوشت :

کسی را که خیلی دوست داری زود از دست میدی
پیش از اونکه خوب نگاش کنی
پیش از اونکه تموم حرفهاتو بهش بگی
پیش از اونکه همه لبخندهاتو بهش نشون بدی
مثل پروانه ای زیبا بال میگیره و دور میشه
فکر میکردی میتونی
تا آخرین روزی که زمین به دور خودش میچرخه
و
خورشید از پشت کو ه ها سرک میکشه
در کنارش باشی

براش می نویسم :

...
شاید نمی دونه ...
هرجا بره تو همین زمینه ...
و
زیر نور همین خورشیده ...
پس
بازهم گردش زمین و نور خورشید یادآوره اونه ...
پس
این فقط و فقط یه فاصله ظاهریه ...
حتی
اگه بخواد دور بشه ...
دور دور
...

پ.ن : من چیزی را در حال ترک کردن نیستم ... تو می خوایی زور زوری ترکم بدی !!!


... عیدتون مبارک ...

عمریست که از حضور او جا مانده ایم
در غربت سرد خویش تنها مانده ایم
او منتظر ماست که ما برگردیم
مائیم که در غربت کبری مانده ایم

پس نوشت : یه عیدی بزرگ ازش خواسته بودم ... کوچیکش را بهم داد ! فعلا به همینم راضی ام ( گفتم فعلا !!! ) ... تو تاریکی زیر نور چراغهای خیابون تا بحال به چشماش نگاه نکرده بودم ... زیبا شده بود ... زیباتر از همیشه ... ( حذف شد ) ... ممنون ... راستی وجدان درد هم دارم !!!!

« مست » نامه

مست میشم ...
تا منم بتونم ...
 لحظه ای فراموشت کنم ...
مست میشم ...
تا قدری ازت فاصله بگیرم ...
مست میشم ...
تا بتونم دردم را فراموش کنم ...
مست میشم ...
تا گذر زمان و ثانیه ها را نفهمم ...
مست میشم ...
تا بعدش راحت بخوایم ...
مست میشم ...
تا سرت را باز روی شونه هام بذاری ...
مست میشم ...
تا تو راستی بعدش به همه بگم ...
مست میشم ...
تا « تپلی قل قلی » (!!) به حرفام نخنده ...
مست میشم ...
که یادم بره دیگه برات مهم نیستم ...
مست میشم ...
تا تو بارون چشمام شاید باز به یادم بیافتی ...
مست میشم ...
تا منم بتونم ...
لحظه ای فراموشت کنم ...

پ.ن ۱ : ولی هرچی فکر میکنم میبینم ... لذت مستی یه لحظه است ولی لذت با تو بودن همیشگیه ( حتی خاطراتش ) ... ای کاش ...
پ.ن ۲ : از شهریور متنفرم ...
پ.ن ۳ : دوستت دارم رها و آزاد ... دوستت دارم با صدای آهسته ... دوستت دارم با همه سختی هاش ... دوستت دارم با همه دردهاش ... دوستت دارم نه به اندازه بقیه نه مثه بقیه ...
پ.ن ۴ : پایان !

« کام » نامه

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
 
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
 
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه​ای افتاده​ام در دام دوست
 
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
 
بس نگویم شمه​ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
 
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
 
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
 
حافظ اندر درد او می​سوز و بی​درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی​آرام دوست

پ.ن ۱ : این هم از حافظ ... میل من سوی  وصال و قصد او سوی  فراق *** ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

پ.ن ۲ : خیلی سخته ... برام دعا کنید ...

پ.ن ۳ : راست میگن ارزشمند ترین قسمت گوشی موبایل ، بخش اس ام اس ها است ... باید همیشه یه کپی ازش نگه داریم ... مرور همه خاطره هاست ...