اشکها و لبخندها...
...
انچه که امروز کمتر کسی به آن توجه میکرد اشکهایی بود که لابلای شادی ها و کف زدن ان عزیزان دیده میشد ...
دست میزدند ...
شادی میکردند ...
می رقصیدند...
اما غمهای بسیاری را میشد در چهره شان دید ...
...
...
پدران و مادرانی که نه به دلیل جبر روزگار بلکه به دلیل بی توجهی و بی مهری ما فرزندان (!!!) اینچنین انجا به انتظار نشستند !!!
به انتظار ...
...
Don't
walk in front of me,
I may not follow.
Don't walk behind me,
I may not lead.
Walk beside me and
be my friend.
Albert Camus
بدجوری بهت حسودیم شده !
قول دادی به یاد منم باشی ...
قول دادی منو هم دعا کنی ...
یادت نرفته که ... ؟
با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟
در بوی نارنجی پیرهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهات میگردم
در جیبهام
میترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا میگردم
و از تنهایی خودم وحشت میکنم.
بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟
نمیدانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را میگذارم
آخر خط من.
باشد؟
بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟
همین که باشی
همین که نگاهت کنم
مست میشوم
خودم را میآویزم به شانهی تو.
با تو بمیرم
یا بخندم؟
امشب اسبت را میدزدم
رام میشوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت.
با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
از نداشتنت میترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همهاش میترسم
وقتی نیستی تباه شوم.
بی تو
اول و آخر کجاست؟
واژهها را نفرین میکنم
و آه میکشم
در آینهی مهآلود
پر از تو میشوم
بی چتر.
من
بی تو
یعنی چی؟
غمگین که باشی
فرو میریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.
تو بیشتر منی
یا من تو؟
در آغوشت
ورد میخوانم زیر لب
و خدا را صدا میزنم.
آنقدر صدا میزنم که بگویی:
جان دلم!
نوشته عباس معروفی
تو اخرین لحظه ای که داشتم نوشتمو ارسال میکردم شعر فوق را یکی از دوستان اینترنتی (!!) برایم فرستاد .
چندین بار خواندم ... چندین بار ...
بهمین خاطر شعر اول نوشته ام را عوض کردم ! تا شما هم بخوانید ...
شما هم بخوانید ٬...چندین بار ...
تو این مدت هیچ اتفاقی نیافتاده !
- اصلا هم تو دوره آموزشی « مدیریت » و « برنامه ریزی » میون اون همه مدیر که پز و افاده از سرو کله شون میبارید ٬ رتیه اول را نیاوردم .
- اصلا هم تو برنامه شب چله چلچراغ ٬ که با حضور آسدممد خودمونه ٬دعوت نیستم !!
- اصلا هم تو اون برنامه اینجانب انتظامات نیستم !!!! چه شود ؟ مگه نه ؟
- اصلا هم از برنامه درسی عقب نیستم ...
- اصلا هم تنبل نشدم !!!!!! ( خودمم هم نمیدونم واسه چی نوشتم؟؟)
- اصلا هم برنامه اپرا دعوت نیستم !!!
- اصلا هم امسال کنکور ندارم !!!
- اصلا هم ۱۰هزارتومن پول اس.ام.اس برام نیومده !!
- اصلا هم احمدی نژاد ... ( ای خدا ! جلو زبون منو بگیر !!!)
- ...
خوشبحال اونی که الان کنارت هست !!
خوشبحال اونی که الان عاشقته !!!
خوشبحال اونی که الان داره دورت میگرده !!
خوشبحال اونی که الان تو خونته و بهت زل زده !!
خوشبحال اونی که تو این شب بهت از من نزدیکتره !!
اگه من کنارت بودم ...
می رفتم یه گوشه مینشستم ...
یه جایی که بتونم سیر نگاهت کنم ...
یه جایی که نگاهت کنم و گریه کنم ...
یه جایی که بتونم خودمو خالی کنم ...
بدجوری دلتنگتنم ...
دلتنگ اِسمال طلا ...
دلتنگ کبوترات ...
...
آقا رضا ! تولدت مبارک ...
حرفی برای گفتن ندارم ...
از خودم بدم میاد ...
با این اتفاق خیلی چیزها دستگیرم شد ...
خودم را خوب شناختم ...یه خود خواه ٬ پر رو ٬ دروغگو ...
ولی اگه منو نبخشه!!!...
اگه منو نبخشه چی ؟!؟!؟!...
چطور میتونم ازش حلالیت بگیرم ؟؟؟
ساعت ۳ نصفه شبه ! هرچی سعی کردم بخوابم نتونستم !!! تمام صحنه های امروز مثه یه کابوس روبرومه ...
جدی اگه منو نبخشه چی ؟؟؟!
بهم میگفتن که آدم « خودخواهی » هستم ... تنها خصوصیتی که اصلا قبول نداشتم ! ولی امروز متوجه شدم که خیلی « خودخواه » م !!! همین « خودخواهی» م بود که امروز همه چی را خراب کرد ...
شنیده بودم که : کلید هر شری « خودخواهی » است ... و امروز تو اون یک دقیقه من سرتاپا « شر » شده بودم ... تو اون یک دقیقه سرتاپا « اتش » شده بودم که فقط اونو میسوزوندم ... نمیدونم چرا نتونستم جلو خودمو بگیرم ...
همیشه بهم میگفت : تنها دوستم تویی !! ادم یه دوست خوب داشته باشه بهتر از اینه که دوستای زیادی داشته باشه ...
منم خوب جوابشو دادم ! نه ؟؟ ...
ای کاش تو اون یک دقیقه ...
...
...
دارم اعتراف می کنم که ناخواسته اشتباه کردم!! خواهش می کنم منو ببخش! خواهش می کنم!!خواهش!!دیدی چه راحت میشه یه دوستی چند ساله را بخاطر خودخواهی از بین برد ؟؟
پشیمونم! پشیمون!!! آرزوی سلام گفتنهات رو دارم!!! دوست دارم بازهم بگی « معلومه کجایی؟ فکر کردم مردی؟»
تو خودت خوب می دونی که من عادت ندارم از کسی خواهش و تمنا کنم، اما؛ خواهش می کنم منو ببخش! خواهش می کنم! خواهش!!!
اگه دوست نداری، حرف هم نزن فقط یه جمله بگو: بخشیدمت! همین برام کافیه!!
ناخواسته اشتباه کردم! اشتباه!! خواهش میکنم منو ببخش!!! ازت خواهش می کنم! خواهش!!!!
دیدی چه راحت میشه یه جشن تولد را تو یک دقیقه بهم زد ؟؟
دیدی چه راحت میشه حرمت بین هم را از بین برد ؟؟
دیدی چه راحت میشه به تمام خاطرات قشنگ گذشته پشت پا زد ؟؟
و همه چی را خراب کرد ...
اصلا باورش نمیشد !!! تمام بدنش یخ کرده بود و خیس و عرق شده بود !! تو اون یک دقیقه چی گذشت ؟؟!!
منم باورم نمیشد !!! یعنی من بودم ؟؟!!
همه چی را بهم زدم !! نمی فهمیدم دارم چیکار میکنم ...
تو یک دقیقه « پست شدن » خودمو دیدم ...
ای کاش تو اون یک دقیقه « دستم میشکست » ...
ای کاش تو این یک دقیقه ...
ای کاش ...
...
نمیدونم منو می بخشه یا نه ؟!
من جای اون بودم نمی بخشیدم چون لیاقت دوستی اونو ندارم ...
اگر هم ببخشه ...
نمیدونم با چه رویی تو چشماش نگاه کنم ...
نمیدونم آیا میشه پل های خراب شده را دوباره بسازم ...
برام دعا کنید ...