چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« تکرار » نامه

شب اما مسئله اش جداست ...
میان بی وزنی آمدنت ... و نیامدنت... مانده ام ...
و می دانم که نمی آیی و خیال بی گناهت باز باید بشود همسفر ذهن خسته ام ...
تا بروم دنبال وجود واقعی ات بگردم در دنیای مجازی ذهن من...
که خیلی به حقیقت تو نزدیک است ...
همیشه می خواستم واقع بین باشم ...
اما ...
از وقتی تو را دیدم ... تنها تو را می بینم !...
نه واقعیت را که تو باشی و نه خیال را که باز هم تو باشی ...
فعلا همین !

سردی شب را دوست دارم ...
میان التهاب انتظار ...
آب خنکی ست که باید نوشید ...
و من بی تو نمی نوشم!
باید بخوابم ... و چه قدر دلم نمی خواهد! ...
میان شب و سحر...
همیشه حد فاصلی بوده است که تمام نمی شود ...
مانند احساس « من » به « تو » !
برای فردا نقشه ی جدیدی کشیده ام :
می خواهم سحر...صبح...ظهر...شب...به انتظارت بنشینم !
اما انگار تصمیمم جدید نیست ...
« تکرار » است ...
تو از « تکرار » بیزاری ...

اما « تو »‌ ...
هرگز برایم « تکرار» ی نمی شوی ... گفته بودم ... نه؟
اما « من » ...
...

پ.ن : ( حذف شد )

یه چیز باربط : گفته بودم عاشق کویر و ستاره هاشم ... « ماه » من ٬ تنهام نذار ...

نظرات 12 + ارسال نظر
زی زی دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:52 ب.ظ

قشنگ نوشتی. ولی بازم حرف دلت رو نگفتی
موفق باشی

TomTom دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ http://tomtom.blogfa.com

خیلی وقتا برای یک هیچ خیلی بزرگ، که از روی حماقت بهش امیدوار می شیم و فکر می کنیم، تنها نوره توی تاریکیه اطاق، حاضریم بودنمون و به خطر بندازیم و حتی قدرت پرواز و از دست بدیم. اما فکر نمی کنیم که این تنها اطاق خونه نیست......

TomTom دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:17 ب.ظ http://tomtom.blogfa.com

به جون خودم این چیزی که نوشتم هیچ ربطی به پست تو نداشت. درگیری شخصی بود که نمی دونم چرا یهو تو نظری که داشتم برای این پست می ذاشتم بروز پیدا کرد...

TomTom دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:18 ب.ظ http://tomtom.blogfa.com

یه چیز و نمی فهمم، که چرا عادت کردیم و لذت می بریم از خود آزاری و تزریق ذره ذره ذهر انتظار تو خونی که به شوق زنده بودن و زنده کردن جریان داره، نه مرگ و نا بودی...

TomTom دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 03:30 ب.ظ http://tomtom.blogfa.com

آخرش خودمم نفهمیدم اینایی که گفتم معنیش چی می شد. ایضا یه جان خودم....

الناز دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:21 ب.ظ http://setare-ye-shab.blogsky.com/

یه لحظه فکرش و کن چه ساده میشه رد شد!

زلال سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ

حاجی جونم حرفات رو می گی اما خوب انکار هم خوب بلدی ولی نوشته ات رو دوست دارم.
حاجی هانی...........

مهدیه سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ب.ظ http://paradisegirl.blogfa.com/

یه بار یه جا نوشتم:
کاش یک شب تو تکرار می‌شدی تکرار...
اما پشیمون شدم!

من کوچمولو چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ق.ظ http://kochmolo.blogfa.com

شلمام ...
خوفی؟؟
شما همون آقاهه هستی که تو بلماگ من نزل گزاشته آیا؟؟ اگه همونی،خوب...،مشی که نزل گزماشتی ...
تکلالت با این که تکلالی بود بلی یه هالمه باهال بود ..

حاج اقا چغندر ... چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:38 ب.ظ

امشب ... من ... ستاره ... کویر ... تنهایی ...
...
ماه ... تو ...
...
امشب به سراغم می آیی ؟!
...

نرگس جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:31 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

عجب متنی بود... عشق توش موج میزنه..تو را چه می شود جوان؟؟!!:)

هستی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:11 ب.ظ http://hasti.ir

حاجی جون بکش از این عشق و عاشقی ها بیرون فایده نداره
اون نمی مونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد