چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

...

خدابا ...
خدایا ...
خدایا ...

گفتند در مستی صدایم را نمیشنوی !!!
شاید هم میشنوی !
اما جواب نمی دهی !!

چه کنم ؟! من همیشه مستم !

...

خدابا ...
خدایا ...
خدایا ...

گفتی وقتی کسی صدایت را نمی شنود
تو را صدا زنم ...

اکنون تو هم صدایم را نمی شنوی 
چه کسی را صدا زنم ؟! 

...

خدابا ...
خدایا ...
خدایا ...

« عزیزم » را میخواهم ...

پ.ن : رفتن « عزیز » تو شرطمون نبود ! :(


یه چیزی بگم : نمیتونم بگم ... چون اعتبارم تمومه !!

صبح نوشت :
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
...

نظرات 3 + ارسال نظر
ایلیا شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ق.ظ http://iliya.blogsky.com

میایی آرام آرام پایین
میایی و من چشم در انتظار آمدنت هستم که مثل همیشه قدر این دانه ها را بیشتر از پیش میدانم .شما دانه ی برفی هستی که در کنار هم گوله برفی میشوید و من آدم برفی ای را از سمبل روزهای برفیم درست خواهم کرد... پس تا هوای ما بس ناجوانمردانه سرد است بیا..منتظرم...(اگر لینکم کردی بگو منم بگذارم...)

نرگس شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ

چرا یواشکی نوشتی پس؟؟؟؟

مهدیه شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ http://paradisegirl.blogfa.com/

حرف‌هایی هست برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی‌ارند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد