نشستم به انتظارت امدنت ...
...
امدی ...
اما ...
...
ندیدی ...
انچه در زیر قدمهایت بود...
ایستادی و پرسیدی ...
چند ؟ ...
گفتم ... اکنون هیچ ندارم ...
دلی داشتم که گهگاه برایت تنگ میگشت...
...
خندیدی و گفتی :
تو هم به مانند همه ...
...
و آرام آرام دور شدی ...
بی انکه احساس کنی ...
آنچه در زیر قدمهایت بود ...
پ.ن : باز هم شب باز هم ...
یه چیز برای خودم : ...