چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« تراوشات » نامه

چی را میخوایی بهم ثابت کنی ! هان ...

با تو ام ! با تو که اینطور همیشه با غرور بهم نگاه میکنی ...

میخوایی بهم ثابت کنی ذلیلم !
میخوایی بهم ثابت کنی قسمت جزو زندگیمه !
من که داشتم زندگیمو میکردم ... تو راه را بهم نشون دادی ...
پس چی شد ؟ وسط راه رفیق نیمه راه شدی ؟!!

با تو ام با تو ...

میخوایی بهم ثابت کنی که کم میارم !
میخوایی بهم ثابت کنی که خسته میشم !
ولی نه ! انگار که خودت خسته شدی ؟! دیگه صدامو جواب نمیدی ! سلامم را بی جواب میذاری ...
مگه خودت نگفتی هر وقت صدام بزنی جوابت را میدم ...
نکنه صدامو نمیشنوی ... نکنه بایدفریاد بزنم ... ولی خودت گفتی با صدای اهسته بگم !
نکنه شاید نمیخوایی دیگه بشنوی ...

با تو ام با تو ...

بهم بگو چی را میخوایی ثابت کنی ؟!
میخواستی حسادتم را نشونم بدی !
نشون دادی ...
میخواستی خرد شدنم را باز ببینی !
دیدی ...
میخواستی فریادم را باز بشنوی !
شنیدی ...
میخواستی باز دلتنگ بشم !
شدم ...
میخواستی باز خاطره برام بسازی !
ساختی ...
من که بهت گفته بودم نمیخوام خاطره بشم !
من که بهت گفته بودم طاقتش را ندارم !!
پس چی ؟!

با تو ام با تو ...

چرا جواب نمیدی؟ ... چرا کنایه میزنی؟ ... چرا من را اینقدر بازی میدی ! ...
میخوایی التماست کنم ... التماست میکنم چون سزاوری ...
میخوایی اشکم را ببینی ... اشک میریزم چون لیاقتش را داری ...
میخوایی با اینکه جوابم را نمیدی ... صدات بزنم و سلامت کنم ..
مطمئن باش هر روز و هر شب این کار را میکنم ...

با تو ام با تو ...

صدامو میشنوی یا نه ؟!؟!؟!

یه مثل است که میگه وقتی دیدی زندگی برات خیلی سخت شده این را بدون که دریای آروم ٬ نا خدای قهرمان نمیسازند ... ولی فعلا دریا طوفانیه ! خدا هم خودتی !

پ.ن : میدونی ... امروز اول آبانه ! سالگرد اولین «حسادت» !

نظرات 6 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ق.ظ

کی بود میخوند.. عشقو ببین چه می کنه..؟!! این روزها چرا همه یا عشقولانه شدن یا شکست عشقی داشتن؟!!! البته منظورم راجع به این پستت نبود. داشتم بعد از مدتها اینجا رو میخو ندم .. کلا به این نتیجه رسیدم مادر... مراقب خودت باش.. زیر کامنتم هم جواب نده تو رو خدا.. من حساسیت دارم!!! هنوز رووم زیاده ! نه؟!! کماکان آدم نشدم! P:

به به ببین کی اومده !!! اینو کی خونده بود ؟!! ...
اهان قرار بود جواب ندم !! باشه جوابت را نمیدم ... ؛) ...

نرگس سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ب.ظ

هوم؟؟؟ چقدر عصبانی!!!
این سالگرد اولین حسادت رو خوب اومدی... به آبان ماهش مربوطه:))

برنامه نویسی از نوع دیگر چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://0therprogrammer.blogfa.com

حاجی چرا این همه غرغر نامه مینویسی مگه اولش آخرشو نمیدونستی نگو که نمیدونستی پس پاش وایستادی . تا آخرش هم هستی؟

عادله پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ب.ظ http://khabidarhayahoo.persianblog.ir/

قیافتون برام آشناست . فکر کنم منم یه جایی دیدمتون . شما بازیگر نیستین احنمالن ؟ : دی دی

نه خانوم من علی دایی نیستم ؛) ...

مهدیه جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ http://paradisegirl.blogfa.com/

تو که همه چی رو گفته بودی و همه کاری هم کردی الان مشکلت چیه؟
می دونی قضیه اینه که زندگی بهت ثابت می کنه چه بخوای چه نخوای، پیشنهادم اینه که تو باید خودت به خودت ثابت کنی. یه بارم شده زندگی بساز برای خودت....
حسود هم نباش ...

ساختمش ولی یه بهونه (شاید هم مشکل) میخواد خرابش کنه ...

منوچهر سابق ! جمعه 4 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.manesabegh.blogfa.com

بی خیال عمو .. بهت خشونت نمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد