( حذف شد )
پ.ن :دیدی بالاخره یه روزی شد که جوابم را ندادی ...
امشب پیش فرشته ها بودم ...
جزو خاطره انگیزترین شب های زندگیم بود ...
یه مهمونی عمومی تو سالن اصلی ( مهر ) خانه سالمندان کهریزک ... از ساعت ۴ طی یک حرکت عمومی ٬ تو همه بخش ها اعلام شد و دوستان و اقوام یکی یکی همه سالمندان و معلولان به سالن همراهی کردند ... جالب بود همه به همراه یک ویلچر ... حدود ۴۰۰نفر اومده بودند ... دست « مهدی » درد نکنه سنگ تموم گذاشته بود ... سفره افطاری که هفته قبلش خونشون دعوت بودیم به این رنگینی نبود ... سفره افطار با پنیر سبزی و خرما و زولبیا و شل زرد چیده شده بود ... افطار حلیم با شیر یا چایی !!! بعد از برنامه مداحی هم شام ٬ چلوکباب مخصوص هانی ! و بعد از انهم میوه (سیب ٬ موز ٬ انگور ٬ خیار ٬ هلو ) ... فکر نمیکردم اینطور مهدی سنگ تموم بذاره !! خسته نباشه ...
مراسم قشنگی بود ...
وقتی از فاطمه جدا شدم بهش گفتم دعام کن ... دعای دوهفته پیشش را تکرار کرد ... « الهی اونی که دوست داری ٬ بهش برسی »... وقتی میگفت اشک تو چشماش جمع شده بود ... دعاش سوز خاصی داشت ... همه فهمیدن ولی من میدونستم این اشک بخاطر چیه ...
بهش گفتم : « برای او دعا کن که بدون تو خوشبخت شود »
پ.ن۱ : خیلی دوست داشتم تو هم میومدی ولی ...
پ.ن۲ : احساس خیلی خوبی دارم ... توپ ...
پس نوشت : باروووووووووووووووووووووووووووووون ... بالاخره بعد از دوماه بارون اومد ... باز دلم ...
۱-این نیما هیشکی و با خودش نمی بره بعد...
بعد هی میاد تعریف می کنه...
۲-بچه پررو..
۳- بالاخره جواب تور و هم ندادن...
۴- بالحسن بن علی خوب شی...
۱- جای خوب را باید تنها تنها رفت ...
۲- من یا تو ؟ اصلا واسه چی ؟!
۳- ندادن نه !!! نداد ...
۴- ممنون ...
حاجی میدونی چرا اونجا حال میکنی چون پیش کسایی هستی که به خداشون هر روز نزدیکتر میشن
هان ...
:)...خوبه که خوب باشی... بارون هم که اومد به سلامتی ملت رو سرحال اورده:)
خوشبحال ملت ...
می بینم که نظر خواهیتم فعال نیست...
می گم بچه پررویی می گی نه...
نمیدونم تیک غیرفعالی نظر سنجی را کی برداشته بود !!
راست یه چیزی برا پست بعدت:
نامردیه اگه گا سپاهان رو قبول کنن..
مهم اینه که نهایت فرصت را از زمانی که بهش دادند برده بود ...