گذشت !
میگذرد !
خواهد گذشت !
« زندگی »
و آنچه می ماند
« خاطره » است
و
ماندگارتر
« خاطره با تو بودن »
همیشه همین مشکل را داریم ... تا وقتی به چیزی اهمیت نمیدی ٬ همه چی به خوبی و خوشی در حال گذر است ... روزها و شبها ... ساعتها و دقایق ... اما تا برات مهم میشه ... مشکلات و « شرایط » شروع میشه ...
پ.ن : شرط خیلی سختیه ... نمیتونم ... یعنی نمیخوام باز « خاطره » بشم ...
پنج شنبه مراسم تولد بلاگ اسکای در باشگاه وبلاگ نویسان برگذار شد ٬ ما هم یه سری زدیم ... برخلاف تصورم مجلس ساده ای بود ... حدود ۶۰نفر از جامعه وبلاگ نویسان بلاگ اسکای دور هم جمع بودیم ... سخنران هم که طبق معمول اقای ابطحی ... آقای ابطحی در بین سخنانش در مورد حرفه ای شدن و بلوغ وبلاگ نویسی اشاره کرد و معضلاتی را هم نام برد مانند اینکه میانگین سن وبلاگ نویسان حدود ۱۷٬۱۸ سال است ... من لحظه ای به چهره حضار نگاه کردم و دیدم میانگین سن افراد شرکت کننده بین ۲۳تا۲۵ است ... حالا این ۵سال تفاوت سنی را باید مسئولین بلاگ اسکای که امار دقیقی دارند را ارائه کند ... خلاصه یه جورایی بهم برخورد ... چون ایشان تلویحا اشاره کرد که وبلاگ نویسی بچه بازی شده است !!!! در صورتیکه تفاوت زیادی بین وبلاگ های بچه بازی و بقیه وبلاگهاست ... (شاید ما هم جزو همون وبلاگهای بچه بازی باشیم !!! ) ... ولی در هر صورت بعید میدانم میانگین سن وبلاگ نویسی ۱۷ سال باشد ...
بعد از سخنرانی ٬ مدیران سایت کیک را بریدند و سپس موسیقی سنتی شنیدیم و سپس پذیرایی شدیم ... در ضمن قراره بهمون یکماه اینترنت ای دی اس ال هم بدهند ( البته اگه مثه مهریه نشه ... راستی محل ما هنوز ای دی اس ال نیومده ! پس پولش را هم بدن قبول داریم ) ... عکسهای شب چله چلچراغ را هم رو یه سی دی به اقای ابطحی دادم ( نیما (اکبرپور) نیومدی از دستت رفت !! )
راستی یکی از ستاره های سهیل دنیای وبلاگ را هم در انجا دیدم ( ماشالا هزار ماشالا خانوم دکتر ٬ بزرگ شدی !!!! )
پ.ن۱: عکسهای مراسم را همین روزها میذارم !
پ.ن۲: همچنان میگیرند و میبرند ! پس هستند !
پ.ن۳: ... ادامه دارد
پس نوشت : خیلی فاز میده ! سیب زمینی سرخ کرده ! با سس سفید ۱۰۰تومنی ! سالاد کلم ! چیپس و پنیر ! هات داگ مخصوص !! به همراه آب معدنی ! نوشابه و دوغ !!!! !! تازه « رژیم » هم منو گرفته !!!
موافقم. با یه خاطره زندگی کردن و خاطره زندگی دیگری بودن خیلی حس بدی به آدم می ده ژس تو انتخاب دقت کن!!
از آنجا که هم اکنون ما را جو دکترا اخذ نموده است..و از آنجا که بنده ته جنبه می باشم... و از آنجا که به این همه ذوق کردن شما در راستای رویت این ستاره سهیل در آسمان بلاگستان پاسخی داده باشم... و الی اخر... باید بعرض برسانم بسی خرسند شدیم از زیارتتان... و یادتان رفت از ساندیسهای اش بگویید :دی..
در ضمن خودت بزرگ شدی... من بودم می ترسیدم چیزی بخورم که چاق نشم؟؟هوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:دی
ولی به نظر من اگه خاطره زندگی کسی باشی خیلی مزه می ده. مثل اینه که هنر پیشه نقش اول یه فیلم باشی.
همیشه و همه جا اون خاطرهه با هاته. .... البته امیدوارم که خاطره خوبی برای دیگران باشیم. نه خاطره دلتنگی ها و بدهکاریهاش ....
سلام!
==================================
:::: نظر بچه های بلاگ اسکای درباره برنامه جشن تولد :::::
==================================
موفق باشید
http://1st-gharar.blogsky.com
رذالت پسرم.سه بار نوشتی همش غلط
نمیخوای خاطره بشی ولی خب دست تو که نیست.
اگر خاطره ای شیرین باشی بهتر از اینه که یک کابوس زنده باشی...
اینو یادته:
برای بودن دیگران بهانه باش
هر چند بهانه بودنت برای دیگران بهانهای باشد برای بودنت با دیگران
حالا تو هی نخواه بهانه باشی خوب؟؟؟
می بخشمت!