برای اخرین بار ، خواهم شمرد
خراشهای قلبم را !
برای اخرین بار ، خواهم دید
له شدن قلبم را !
پس « پَست » منم !!
برای اخرین بار ، خواهم شنید
صدای تپش قلبت را !
برای آخرین بار خواهم دید
دور شدن قلبت را !
پس « پَست » منم !!
و مرور میکنم خاطره ها یم را ...
اما اینبار ...
نمیخواهم خاطره باشم !
نمیخواهم خاطره سازم !
پس « پَست » منم !!
تو مسیری میریم که راه را نمشناسیم ! در بین راه متوجه میشیم که راه اشتباه است ! سه گزینه داریم : 1- بر میگردم و مسیر را از جایی که مطمئنم درست است ادامه میدم . 2- به راهمون ادامه میدهیم ، تا ببینیم که راه به کجا ختم میشه 3- به بیراهه میزنی شاید به مسیر دیگری برسی ...
پ.ن : بعضی وقتها تو موقعیتی قرار میگیریم و کاری را انجام میدیم ! بعدش فکر میکنیم که کارمون « اشتباه » بوده ، واسه جبرانش دست به کاری میزنیم که مطمئنا « غلط » است !
مغازه دارهای نجف عادتی که داشتند این بود که اصلا به صورت مشتری هاشون نگاه نمیکردند ! میخواد مشتریشون زنی با سن بالا باشه یا دختر جوان یا ... ( الحق هم که بعضی از دخترهای عرب واقعا زیبا هستند ! ) ولی کافیه یه خانوم چادری بچه بغل تو یکی از پاساژهای تهران مشغول خرید باشه !! ... و ... بقیه مثالها ...
پ.ن1 : بد حجابها طی تحقیقات پلیس 4گروهند : 1- افراد فاقد هویت 2- بیماران روانی 3- منحرفین اخلاقی 4- گروههای هیجان مدار (بدون شرح - چلچراغ-25/1/86)
پ.ن2 : متن مصاحبه مطبوعاتی سردار رادان درباره مبارزه با بدحجابی – ایسنا
پ.ن3: میگیریم ، میبریم ، میکوبیم ، پس هستیم ! ( منظورم ابگوشته ! هرگونه برداشت سیاسی شدیدا و قویا رد میشود )
سلام
شاید دیر شده باشه اما زیارت قبول
خوش به حالتون