چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« داستان » نامه

امروز که محتاج تو ام جای تو خالی است
فردا که بیایی ...
...
...
یعنی فردا میاد؟؟


تو این هاگیر واگیر یکی از دوستان داستانی واسم فرستاد که خیلی جالب بود :

لابراتوار توماس ادیسون در دسامبر 1914 به طور کامل در اتش سوخت. با وجود اینکه خسارت وارده به ساختمان بیش از 2 میلیون دلار بود ولی ساختمان تنها به مبلغ 238000 دلار بیمه شده بود زیرا از بتن ساخته شده بود و ضد آتش به نظر می آمد. بسیاری از کارهای ادیسون در آن شب در شعله ها سوخت و خاکستر شد.
در شب اتش سوزی پسر 24 ساله ادیسون, چارلز, دیوانه وار در میان آتش و دود به دنبال پدر خود می گشت. و بالاخره او را پیدا کرد که آرام این صحنه را تماشا میکرد, صورتش در مقابل آتش برق می زد و مو های سفیدش در برابر باد به حرکت در آمده بود.
چارلز می گوید:"قلب من به درد آمد, او 67 سالش بود و دیگر یک مرد جوان نبود. و همه زحماتش در آتش می سوخت. وقتی مرا دید از من پرسید 'چارلز مادرت کجاست؟' وقتی جواب دادم نمی دانم گفت 'او را پیدا کن. و به اینجا بیاور. او در تمام زندگیش هرگز چنین صحنه ای را دوباره نخواهد دید.' "
فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: " ارزش زیادی در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت . خدا را شکر که می توانیم از اول شروع کنیم."
سه هفته بعد از آتش سوزی ادیسون اولین فونوگرافش را به جهان عرضه کرد .

پ.ن۱ : ادیسون هم چه حال و حوصله داشته ها  ...
پ.ن۲ :
 خوب من سه هفته بعد باید چیکار کنم؟ ...


لیدیز & جنتلمن :
منکه هرچی فکر کردم نشناختم !
شما اگه « مریم » خانومی میشناسین که من میشناسمش ( یا میشناختمش ) بهم بگین ! انگار شوهرش بدجوری شاکیه !!! بعد از کلی بد وبیراهی که نوشته بود و من تایید نکردم ٬ حالا اومده داره نفرین میکنه !!

نظرات 6 + ارسال نظر
میترا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:11 ب.ظ

ایول من اولم ..

ثمر سعیدی یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.gelayeha.persianblog.com

عزیز... وبلاگت باحاله خصوصاً اینکه آرشیوت نشون می ده تنها یک ماه بعد از ما شروع کردی. بابا قدیمی! باستانی، دیرین !!!
خوبی تو؟ من زیاد خوب نیستم. شایدم خوب باشم ها... نمی دونم... اصن وللش!
خوش باشی.
سیو کردم می خونمش.

به به ببین کی اومده !
نماینده خاندان سعیدی ها ! راستی سینا چطوره ؟ جلال چطوره ؟
امیدوارم همیشه شاد باشی و چلچراغی ؛) ...

میترا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:59 ب.ظ

جسارتا حالا تو یادت رفت مهم نیست ولی من که تبریک گفتم خدمتتون ..

خوب ازونجا که ما خردادیها خیلی ماهیم به بزرگی خودمون می بخشیم همدیگه را ...

وستا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:04 ب.ظ

داستان جالبی بود. آموزنده که نه.. ولی یادآوری فوق العاده ای بود.. ممنون.

اموزنده هست ولی نه واسه تو (چشمک) ...

هستی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:35 ق.ظ http://hastiasadi.blogfa.com

سلام حاج آقا
ما آخر نفهمیدیم امروز جای کی خالیه
همه رو گذاشتی سر کار ها

... ( I'm @ Work ) ... ( با یه تابلو ورود ممنوع )
...

ثمر چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:01 ب.ظ

خوب بود!
اولی رو می تونی بشنوی
بذار بافر بشه بعد کامل گوش کن!
شبکه های ماهواره ای هم می دن
ویوا کانت داون ام تی وی و غیره

اهنگش را گوش میکنم کلیپش را هم تصور میکنم !!! یعنی بشینم شبکه های بد بد ببینم وایییییییییییییییییییییییییییییی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد