-
« احیا » نامه
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 04:04
سلامتی و ظهور آقا ، بک یا الله سلامتی پدر و مادرم ، بمحمدٍ خوشبختی و عاقبت بخیری خواهرم ، بعلی ٍ ... تو ، بفاطمه ... او ، بالحسن ... من ، بالحسین شفا مریضها ، بعلی بن الحسین مخصوصا او ، بمحمد بن علی موفقیت (من،تو،او) در کارها و برنامه ها ، بجعفر بن محمد عاقبت بخیری (من،تو،او) ، بموسی بن جعفر کمکم کن ، بعلی بن موسی...
-
« تنها » نامه
شنبه 7 مهرماه سال 1386 00:17
واسه من ۵شنبه هام همیشه بوی تو را داره ! این هفته رفتم که تو را ببینم ... او را دیدم ... در همانجا که من همیشه منتظر تو میماندم ... او بود ... در کنار او نشستم ... دست او را گرفتم ... برعکس دست تو دستان او سرد نیست ... سرم را بر شانه های او گذاشتم ... و خاطره های تو را مرور کردم ... یادم آمد برای تو نوشتم : « گذشت ......
-
« تنفر » نامه
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 00:04
میمیرم برات میمیرم برات ~ نمیدونستی میمیرم بی تو, بدون چشات ~ رفتی از برم ~ تو نمیدونستی که دلم وصل به ساز صدات ~ آرزوم که بدونی عاشقتم و میمیرم برات ~ میمیرم برات ... ~ عاشقم هنوز ~ نمیخواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم ~ گفتی من میرم ،تو میخواستی بری تا فرداها گل خوشگلم ~ برو راهی نیست تا فرداها یار خوشگلم ~ بمون با...
-
« زیارت » نامه
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 23:34
دیشب من بودم و تو بودی و او ... در حضور او قسم یاد کردم که دوستت دارم ... بی بهانه ... بوسه ای دادی ... شیرین تر از همیشه ... او دید و گواه داد ... به زلالیت ای حس ... به پاکی این عشق ... اما ... من ترسیدم ... او مرا را دلداری داد ... گفت : کسانی که به من اعتماد کنند زیان نخواهند دید ... بیا اعتماد کنیم ... پ.ن1 :...
-
« فال » نامه
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 23:42
چشمات را ببند ... دستت را بده به من ...نترس ... یه بار هم که شده اعتماد کن ... میخوام ببرمت به جایی که مدتها بود به کسی اجازه نداده بودم وارد بشه ... یه تابلو زده بودم ورود ممنوع ! نمیخواد نیت کنی ... من خودم برات نیت دارم ... بستی ؟! میخوام فال حافظ ی که برات گرفته بودم باز کنم ... صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین...
-
« وقت تمام » نامه
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 23:44
ساعت ۱۱:۴۰ ... وقت تمام ... بهانه تمام ... اما تو و من مانده ایم ... در دعاهایم ...
-
« اشک و لبخند » نامه
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 08:58
صدای ربنا نشون میده که وقت افطار نزدیکه ... روبروی هم نشسته بودیم و چیزی نمی گفتیم ... صدای اذان بلند شد ... دستامون را بهم دادیم و دعا کردیم ... نمیدونم چی گفتی و نمیدونی چی گفتم ... ولی یادته دو نفرمون اشک ریختیم ... با همون اشک به هم لبخند زدیم ... دلم افطار میخواد در کنار تو و دست در دست تو ... پ.ن : سئوال :...
-
« فقدان » نامه
جمعه 23 شهریورماه سال 1386 01:27
آدمی به محبوبش چیزهای زیادی میبخشد... کلام ٬ آرامش ٬ لذت ... او بهترین آنها را به من بخشید ... فقدان ... محال است بتوانم از او بگذرم ... پ.ن : سوال به سبک نرگس : من این وقت شب اینجا چیکار میکنم ؟ الف ) بی خوابم ! ب ) بی کارم ! ج ) گشنمه ! د ) بنزین میخوام ! ه ) اومدم تو رو ببینم !! و ) تو کف امروزم !!!!!!! ز ) کتاب...
-
« بنزین » نامه
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 20:14
آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا می کرد کـــــــاش بنزین مرا نیـــــز مهیّــــــــــا می کرد پمپ بنزین و صف و کارت و منِ پیت به دست کــــــاش می آمد و از دور تماشا می کرد بدلیل درخواستهای فراوان و ایمیلهای زیاد در خصوص ارائه مطلبی بس ادبی در مورد بنزین و ازونجا که لازم بود تغییراتی در حال و هوای اینجا ایجاد کنم ....
-
« من ٬ تو ٬ او » نامه
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1386 01:17
برای او : انگار به سفر خارج از کشور رفته ای و هیچ نشانه ای از خودت به جا نگذاشته ای ... ولی برایم نامه می نویسی ... و چون نه جوهر داری و نه کاغذ ، تو برای نوشتن از هرچیزی استفاده میکنی ... از عطر گلهای مورد علاقه ات ، زنبق ، میخک ، مریم ... از عطر کاترین که هنوز هم برایم بوی اغوش تو دارد ... از نور خورشید ... از باران...
-
« رها » نامه
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 22:16
برای تو که نمی خوانی : تو هیچ وقت به من تعلق نداشتی تو هیچ وقت به هیچ کس تعلق نداشتی تو با تمام وجودت کسانی را که با انها آشنا بودی دوست میداشتی تو هیچ گاه در این عشق ، آزادی درخشانت را از دست ندادی ... دوستت دارم رها و آزاد دوستت دارم با صدای آهسته پ.ن : در فقدان یا میتوان پوسید یا می توان به اوج رسید ! (کریستین بوبن...
-
« مست » نامه ۲
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1386 10:34
برای آنکه (حتی شده کمی )زندگی کرد دو تولد لازم است تولد جسم و سپس تولد روح هردو تولد مانند کنده شدن هستند تولد اول بدن را به این دنیا می افکند تولد دوم روح را به آسمان می فرستد تولد دوم من زمانی بود که تورا دیدم! دیشب مست در آغوشت بودم ... گفتم و شنیدی ... بوسیدی و بوسیدم ... گفتی و شنیدم ... برایت خواندم از آرزوهایم...
-
« تلفن » نامه
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 22:53
بازهم زنگ تلفن ... شب کسی تماس میگیرد ... درباره مطالعه صحبت میکند ... حرف هایش را خیلی خوب نمی فهمم ... گوش میدهم ... اجازه میدهم حرف بزند و بعد در یک لحظه با خودم میگویم باید این مکالمه را کوتاه کنم ... ممکن است ... ممکن است ... تو مثه همیشه وقت و بی وقت به من تلفن کنی تا درباره هر چیزی صحبت کنیم ... اصلا دلم...
-
« گزارش » نامه
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 17:39
در حین پیاده روی برایت میگویم که قصد دارم کتاب بعدیم را در مورد تو بنویسم ، فقط در مورد تو ! تو لبخند میزنی و میگویی دیگر مهم نیست و من میگویم که اولین جمله اش را هم میدانم : « من اگر این زندگی را پاس میدارم ، برای آن است که تو هستی » می ایستی و نگاهم می کنی و می پرسی « و اگر من دیگر در این زندگی نباشم ، آن وقت چه...
-
« نوشته » نامه
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 09:50
برام نوشت : کسی را که خیلی دوست داری زود از دست میدی پیش از اونکه خوب نگاش کنی پیش از اونکه تموم حرفهاتو بهش بگی پیش از اونکه همه لبخندهاتو بهش نشون بدی مثل پروانه ای زیبا بال میگیره و دور میشه فکر میکردی میتونی تا آخرین روزی که زمین به دور خودش میچرخه و خورشید از پشت کو ه ها سرک میکشه در کنارش باشی براش می نویسم :...
-
« مست » نامه
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 13:55
مست میشم ... تا منم بتونم ... لحظه ای فراموشت کنم ... مست میشم ... تا قدری ازت فاصله بگیرم ... مست میشم ... تا بتونم دردم را فراموش کنم ... مست میشم ... تا گذر زمان و ثانیه ها را نفهمم ... مست میشم ... تا بعدش راحت بخوایم ... مست میشم ... تا سرت را باز روی شونه هام بذاری ... مست میشم ... تا تو راستی بعدش به همه بگم...
-
« محکوم » نامه
جمعه 2 شهریورماه سال 1386 19:24
(حذف شد ) دکتر شریعتی میگه : وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن !! خاموش باش ! قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟ تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی ... پ.ن : خیلی سخته که حرفها و نوشته هات دیگه براش مهم نباشه ... :( ...
-
« نباید » نامه
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 06:24
از تو نباید بگویم ... از تو نباید بنویسم ... به تو نباید بگویم ... به تو نباید فکر کنم ... حرفم را نباید بگویم ... احساسم را نباید نشان دهم ... نباید ... نباید ... ازین کلمه متنفرم ... ولی فقط : اجازه بده بنویسم ... لحظهی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: من نمیتوانم جلو اشکم را بگیرم. شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است....
-
« کام » نامه
سهشنبه 30 مردادماه سال 1386 09:34
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من بر امید دانهای افتادهام در دام دوست سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست بس نگویم شمهای از...
-
« قله » نامه
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 00:22
Monday night I feel so low Count the hours they go so slow I know the sound of your voice Can save my soul City lights, streets of gold Look out my window to the world below Moves so fast and it feels so cold And I'm all alone Don't let me die I'm losing my mind Baby just give me a sign And now that you're gone I just...
-
« Maybe » نامه
جمعه 26 مردادماه سال 1386 20:13
If I had one single wish I go back to the moment I kissed Do you goodbye no matter how hard I tried I can't live without you in my life Maybe you say you still want me Maybe you say that you don't Maybe we say it was over Baby I can't let you go I walk around couldn't understand Where we were wrong and I can't pretend...
-
angel نامه
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1386 23:12
I just want to tell you all the things you are And all the things you mean to me When I find myself believing there's no place to go When I feel the loneliness inside my heart You're the answer to my prayers And you're with me everywhere You're my angel, miracle, you're all I need tonight Give me shelter from the rain...
-
« دوستت دارم » نامه
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 13:59
امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم و تقدیم تو کنم گرچه که یقیین دارم که می دانی نه تنها اشعارم که تمام هستی ام وجودم تقدیم به توست تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی وقتی اولین سلام نخستین دیدار ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم آن زمان که با نگاهی معصومانه با لبخندی کودکانه و با صداقتی شاعرانه...
-
« ( حذف شد ) » نامه
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 00:42
شروع صبحم پایان شبم فکر و اندیشه ام نام تو ست توئی که برایم با همه فرق می کنی پ.ن : :( دارم از عروسی میام ... ازون عروسی ها که بقول معروف همه ترکوندن !! ... اصلا تو مودش نبودم ... برام مرحله شام بهترین مرحله اش بود چون شام یعنی پایان برنامه ... ای کاش میتونستم زمان را به عقب برگردونم ... ... ( حذف شد ) ادمی بعضی وقتها...
-
« هدف » نامه
جمعه 19 مردادماه سال 1386 21:55
این همه پیچ ، این همه گذر این همه چراغ ، این همه علامت و همچنان استوار به وفادار ماندن به راهم به خودم ، هدفم و تو ... وفایی که مرا و تو را بسوی هدف راه مینماید ... پ.ن : خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من ... ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت امروز بعد مدتها یه تصمیم گرفتم و یه هدف برا خودم مشخص کردم تا رسیدن...
-
« تاثیر گذاشته شده » نامه
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 09:08
« ماه » من در کنارم باش ... « خورشید » برای همیشه کنار خواهد رفت ... پ.ن : های عزیز ... گودمورنیگ ... توضیح و پوزش : نوشته قبل بلاگم از نوشته های « دختر اردیبهشت » بود که بدون ذکر نام ایشان نوشته بودم ... لذا از ایشان پوزش میطلبیم ... ( خوب چیکار کنم قشنگ بود خوب !!!! ) خدایی جالبه ها ! یه نفر ( فکر کنم اقا باشه اگه...
-
« تعطیلات » نامه
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1386 09:05
برای بودن دیگران بهانه باش هر چند بهانه بودنت برای دیگران بهانه ای باشد برای بودنت با دیگران!!!! پ.ن : تو این همه ابری بودن دل چرا بارون نمیباره ! اصلا هم جالب نیست که ادم واسه سه روز تعطیلیش هیچ برنامه ای نداشته باشه ... بعد مدتها شرکت ۵شنبه را تعطیل کرده و حالا ما موندیم با سه روز تعطیلی ... حوصله شلوغی را اصلا...
-
« تنهایی » نامه
دوشنبه 15 مردادماه سال 1386 11:33
برای دیدنت چه بهانه ای بهتر از « دلتنگی » بعضی وقتها ادم دلش میخواد تنها باشه ... تنها از همه چی و همه جا ... واسه خودم هم پیش اومده ... یادم قدیما تو بلاگم ازینکارا زیاد میکردم ... هرکی دوست داره تنهایی را یه جور بگذرونه ... یه سری افراد کلا تمام راههای ارتباطی را قطع میکنن ! موبایل ٬ اینترنت ٬ وبلاگ و ... و تو...
-
« ببار » نامه
شنبه 13 مردادماه سال 1386 22:53
امشب تو تنهاییم به یاد تو و به نام تو و برای تو دیوان حافظ را باز میکنم ... I ceas not from desire till my desire Is satisfied , or let my mouth attain پ.ن : دیگه حرفام را بخودت میزنم ! ببار بارون ... ببار که باعث طراوت همه چی میشی ... ببار بارون ... ببار که این دل من هم خشک شده ... ببار بارون ... ... ببار بارون ......
-
« تاثیر » نامه
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 13:49
صدایت میزدم ... صدایت میزنم ... صدایم را بی پاسخ مگذار ... یک دعوت ویژه و کاملا رسمی همراه با تشریفات مربوطه ...به همراه یک کارت دعوت مخصوص تقدیم میشود به: حاج آقا کربلایی چغندر.... نرگس خانوم لطف کردند و ما را به بازی تاثیر گذارها ی وبلاگ نویسها دعوت کردند ... با اینکه وقتی وارد بازی شدیم خبری از فرش قرمز نبود ولی...