دیشب من بودم و تو بودی و او ...
در حضور او قسم یاد کردم که دوستت دارم ...
بی بهانه ...
بوسه ای دادی ...
شیرین تر از همیشه ...
او دید و گواه داد ...
به زلالیت ای حس ...
به پاکی این عشق ...
اما ...
من ترسیدم ...
او مرا را دلداری داد ...
گفت : کسانی که به من اعتماد کنند زیان نخواهند دید ...
بیا اعتماد کنیم ...
پ.ن1 : ممنون از وقت اضافه ات !!
به داشتن خیلی از دوستام افتخار میکنم ... به احساس و دیدی که طرف مقابل بهت داره ...
بعضی وقتها که حرم میرفت بهم زنگ میزد یا برام sms میفرستاد ... دیشب تو حرم دیدمش ... بهم گفت تو این مدت آشناییمون هروقت که حرم رفته به یاد من بوده و من را دعا کرده ... دیشب هم تا صبح حرم بود ... بهم گفت: دیدی بالاخره امام رضا طلبیدت ، بهت گفته بودم تند نرو ، تو را تو این ماه میخواستت ...
...
شب جمعه ، ماه رمضون ، حرم امام رضا ، دل غمگین ...
ای کاش میشد شب را طولانی ترش کرد ...
ای کاش ، یه امشب بازی ستاره ها و ماه به وقت اضافه میکشید ...
صبح شد این یعنی سوت پایان ...
برنده کیست ؟ ماه یا ستاره !؟
...
وقتی هواپیما نشست یه اس ام اس برام اومد « سفر به سلامت ، انشاءاله سری بعد خوش و شاد بیایی » ...
پ.ن ۱ : الهم لا یجعله اخر العهد من زیارتی ...
پ.ن 2 : (حذف شد)
پ.ن ۳ : دوستان ِ من « برای او دعا کنید » ...
ممنون که دعا کردی
قبول باشه زیارتت... تو چرا اینقدر میری مشهد؟؟
چیه حسودیت میشه ...
آره واقعا چرا انقدر میری مشهد؟
کارت گیره یا دلت؟؟
خدایا مشکل همه رو حل کن.. نیما روهم!
همه رو هم همونطوری که صلاح میدونی...
تو هم حسودیت شده !؟!!! :دی
دلم !
« آمین »
تو رو خدا منو دعا کن .... همین
سلام
نیما اگه تو هم از چیزی احیانا متنفری منتظرم که بیای و بگی...
نه حسودیم نمیشه استثنائا ایندفعه...نمیدونم چرا... یه مرگی ام شده احتمالا :دی