چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« عروسی » نامه

روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟


دو شب پشت سر هم ٬ دوتا عروسی مختلف !!
پریشب : سالن قصر دشت ! همه جوونها با کراوات ! از اول تا اخر موزیک همراه با رقص نور و فلاشر ! اول تا اخر همه در حال انجام حرکات موزون و ناموزون (منم بی حنبه!!!)! ترکوندن اساسی !! مردم گرسنه ٬ ما هم مگه ول میکردیم !! یکساعت تو خیابون تعقیب ماشین عروس! (اخرش هم متوجه نشدیم با اینکه ماشین واسه داماده و داماد هم راننده است چرا میگن ماشین عروس !!!) ! برادرای بسیج هم که توراه کلی حال دادند !!! خونه داماد هم که رسیدیم نگوووووووو ( ایندفعه نگفتم عروس ! حس نوس(چی چی)م گل کرده !) ! ساعت ۲ اومدیم خونه .
دیشب : سالن امید ! بیشتر مهمونها جوونهای بین ۲۰تا۳۰ و همه با ریش بعضیها هم با چفیه!!! ( نمیدونم چرا همشون منو چپ چپ نیگا میکردند!!) از اول تا اخر موزیک بی کلام ( اونم فقط تو قسمت خانومها پخش میشد اخرش هم اومدن خاموشش کردند ) ! بجز من دو سه تا حاج اقای دیگه (از نسل آخوند) مهمان ویژه ! پدر عروس پیش نماز مسجد ...! داماد مسئول ناحیه... بسیج ! ولی مگه میشه از شادباش ( همون شاباش خودمون!) گذشت !؟!! مگه میشه حاجی هم عروسی باشه و ساکت بشینه ؟! با دو سه تا اهنگ مجاز بندری دیدیم نه انگار برادرها هم هنرمندند ( البته اونا که معلوم بود مسئولیتشون بالاتره از سالن بیرون رفتند !!! ) شاباش های داماد هم که جمع شد برنامه هم تموم شد !!! ( داماد از اقوام بسیار دور و از دوستان قدیم  بود که مدتی با هم عضو انجمن فرهنگی یک موسسه خیریه بودیم ) . ساعت ۱۱هم خونه بودیم و به سینما۱ هم رسیدم .

امیدوارم خوشبخت بشن و خدا هم واسه شما ها هم قسمت کنه !!


نمیدونم کار درستی میکنم یا نه ؟!!!
نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس جمعه 4 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 11:53 ق.ظ

من که هنوز همون سرسخت مغرور دیروز و امروزم دی:))
من موندم تو هردوتا عروسی تو چیکار میکردی اون اولی که پر بوده از ادم خوش تیپ کراواتی تو اونجا چیکار میکردی دومی هم که چفیه نداشتی... اخه هرکی هرجا دعوتت کرد باید بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا تو رو دربایستی میگن تو چرا میری اخه..بی جنبه دی:))))))))))))))))))))))
کار درست؟؟؟ ای که گفتی یعنی چه؟؟؟؟؟ تو؟؟ کار درست؟؟؟ بعید میدونم...دی:))

مطمئنی؟!
میخواستند دعوتم نکنن ! منکه به همه اعلام کردم بی جنبه ام :پی
همون حدس میزدم متوجه نشی یعنی چه !!!!!

اشکان شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام حاجی جون !
...من هر وقت اسمت رو میبینم خوشممی یاد..برام جالبه!...چیه جریان این حاج آقا چغندر؟

شاد باشی.

به به سلام اشکان جوون !!
منم وقتی اسمتو دیدم بیشتر خوشم اومد !!!
خودت شاد باشی !!!

نرگس شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:09 ب.ظ

این دو تا رو نگاه چه نونی به هم قرض میدن... اشکان از کجای این اسم خوشت اومد اخه..چغندرش؟؟؟دی:))) ..بذار یه کم بگذره بیشتر هم خوشت میاد...بالاخره برای اینکه مرام بذارم بذار یه کم از این رفیق قدیمی بگم که خیلی با مرامه..(کیف کردی حاجی..یاد بگیر به این میگن معرفت) دی:))

اره یاد گرفتم ! ببینم حالا باید خشکه حساب کنم یا شماره حساب میدی ؟؟؟

میترا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:03 ب.ظ

قطعا نه !!

نه اونقدارم قطعا !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد