چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« علی » نامه

شبی علی(ع) به در خانه یتیمانی میرود در حالی که ان شب چیزی برایشان نبرده بود ٬ بچه ها همانند هرشب توقع قطعه نانی از او داشتند . علی(ع) به انها گفت : « شرمنده که امشب چیزی همراه نیاورده ام ! اما شانه هایم هست ... بیایید سوار شوید تا بازی کنیم !!! »


از کودکی بهمون یا دادن که :
وقتی میخواییم از جامون بلند بشیم « یا علی » بگیم ...
وقتی شیء سنگینی را بلند میکنیم « یا علی » بگیم ...
وقتی میخواییم با هم کاری را شروع کنیم « یا علی » بگیم ...
وقتی میخواییم کار پر خطری را انجام بدیم « یا علی » بگیم ...
وقتی ...
...
حالا که مثلا بزرگ شدم :
نمیدونم میتونم بلند شم یا نه ...
نمیدونم میتونم دوام بیارم یا نه ...
نمیدونم ایا قبول میکنه تا با هم شروع کنیم یا نه ...
نمیدونم باز دل و جرات انجام این کار را دارم یا نه ...
ولی ...
« یا علی » ... « یا علی » ... « یا علی »
مدد ... مدد ...مدد
تو شبهای « قدر » منو فراموش نکنین ...
التماس دعا ...

نظرات 3 + ارسال نظر
.... شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:11 ب.ظ http://ehsab.persianblog.com

از هر آن چه که رنگ اسارت گرفته به در آییم و بت هایی را که راه شناختن دوست را بر ما تنگ کرده بر زمین کوبیم که من تو از روز ازل معشوق پرست بوده ایم......همسفر رهایی اندیشه ات همه آرزویم...http://ehsab.persianblog.com

نرگس شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:40 ب.ظ

شما هم یادت نره ما رو دعا کنی و یه عالمه بیماری که من تو این دو سه روز از بیماری اشون مطلع شدم... التماس دعا...یا علی

میترا دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:02 ب.ظ

مطمئن باش این «یا علی » که گفتی .. همه کارا رو برات آسون می کنه .. مطمئن باش که می تونی .. فقط یادت نره .. این یا علی مقدسه .. فراموش نکن عهدایی رو که باهاش بستی ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد