چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« نکته! » نامه

سه نکته مهم :
نکته ۱ : اگر اولش به فکر اخرش نباشی ٬ اخرش به فکر اولشی !!!!!
نکته ۲ : لذتی که در فراق است در وصل نیست ! چون در فراق شوق وصل است و در وصل بیم فراق !!!!!
نکته ۳ : اغاز کسی باشیم که پایانمان باشد !!!!!

صحنه خارجی - شب جمعه - یکی از خیابونهای یکطرفه این شهر بزرگ !
[ دوربین از پشت شیشه جلو ماشین راه بندان را نشان میدهد ٬ دوربین عقب میرود دو سرنشین ماشین از دو طرف کادر وارد شده و دوربین از شیشه عقب بیرون رفته و از بالا ترافیک را نشان میدهد ٬ دوربین در نمای خارجی همراه ماشین حرکت میکند .
[ فرد بی سیم بدست و با فریادی ناگهانی ٬ موسیقی تند ] - پراید سمت چپ بایست !!!
[ پراید اشتباها در سمت راست می ایستد ٬ به ارامی راه گرفته و بسمت چپ خیابان میرود !‌]
[دوربین به ارامی حرکت کرده و با چرخشی در دور ماشین انرا از نمای روبرو نمایش میدهد ]
[ پسری حدود ۱۵ ساله به طرف ماشین می اید ] : مدارک ماشین !
[ راننده در داشبورد را باز کرده و بدنبال کارت میگردد ٬ پیدا نمیکند . کلاسورش را بصورتی نمادی جستجو میکند ] : همراهم نیست !
[ پسر نوجوان ] : گواهینامه ؟
[ راننده ] : انهم همراهم نیست !!! برو به حاجیتون بگو بیاد !!!!!!!!
[ پسرک به طرف جوانی ۲۵ ساله میدود ٬‌چیزی در گوشش گفته و جوان بطرف پراید حرکت میکند ]
[ جوان با لبخند و بسیار محترمانه ] : سلام برادر ! مدارک ماشین را همراه ندارین ؟
[ راننده ] : سلام عزیز (!!!!!!!!)‌ ! مدارک پیش پدرم هست ! من و دوستم هیات بودیم گفتم این دوستم را هم برسونم !!
[ جوان ] : اگر از پدرتون بپرسم تایید میکند ؟؟
[ راننده ] : بله ! مشکلی نیست !‌این موبایل میتونین بپرسین ! منم فقط شناسنامه ام همراهمه !!!
[ جوان ] : میتونم ببینم ؟
[ راننده ] :بله بفرمایید !
[ جوان شناسنامه را میگرد و بسیار مودبانه ] : اسمتون !؟!!!
[ راننده ] : کـ... ......... روح اله کـ...
[ جوان ] : متولد ۵۷ هم که هستی ! ببخشید وقتتون را گرفتم !!!
[ راننده ] : خواهش میکنم این چه حرفیه !!
[ جوان یه دوستانش اشاره میکند ] : مشکلی نیست ! میتونن برن ! یا علی .
[ راننده ] : علی یارتون !!!
[ ماشین حرکت کرده و دوربین در نمای کلی دور شدن ماشین را نشان میدهد و در دو گوشه کادر یه ماکسیما و یک ۲۰۶ در حال تفتیش صندوق عقب دیده میشود و تیتراژ پایانی در این نمای خیابان بروی تصویر ظاهر میشود ]
نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:11 ق.ظ

بازهم سناریو نوشتی؟؟؟ هنوز قرارداد نبستی با کارگردان؟؟شاید هم قبل از نوشتن سناریو فیلمبرداری شده باشه///
نکته یک خیلی خیلی جالب بود...
گاهی شعرا نظرات ما رو خیلی واضح تر بیان میکنند...

زندگیمون سناریویی است که همیشه در حال فیلمبرداری است !!!
شعرها زیادی جدی حرف میزنند ٬ نمیشه جوابشون را داد !!!

کار بد جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:00 ب.ظ http://www.karebad.com/

با نکته اول کاملآ موافقم ..
با نکته دوم اصلآ موافق نیستم ..
با نکته آخر هم تموم شدم رفت ...
..
..
..
منو کشته این صحنه های آخر شبتون .
راستی برو ببین کدوم نوشتت بوده که دیشب کلی تبلیغش رو کردی .. پیداش نکردم حاجی !!

بگرد پیداش میکنی ! سه اپیزود قبلی همین کاره !!!! درضمن کشته ات واسمون فایده نداره گرچه ... :پی ! الکی خودتو حروم نکن !!!!:))!!!

رویا جمعه 22 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام ... خوبی کچل ؟ چه خبرا ما رو نمی بینی خوشی ؟؟ هنوزم که بی سر و ته می نویسی .... از بر بچ چه خبر؟؟؟ در مورد نوشته هم بابا فهمیدیم بابا پراید ... ماشینم داری! راستی زحمت نکش خودتم بکشی با این مخی که من از تو سراغ دارم بعیده فوق قبول شی ... زت زیاد ... بازم سر می زنم ...

علیک ... چطوری مچل !؟ خدا راشکر بهترم :دی !!
چیه حسودیتون میشه شما دیگه نمینویسین... اونام خوبن سلام دارن !
تا کور شود هرانکس که نتواند دید ...!!!
خودت زت زیاد ...

گلی شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:13 ق.ظ http://golbanoo.blogfa.com

واقعیه یا واقعیش کردی؟

واقعیات زندگی را هیچکس نمیتونه انکار کنه !!!

میترا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ب.ظ

ای مارمولک .. می گم اون عموتم بنده خدا فکر این رو زها رو می کرد دیگه .. (عموت بود یا دایی ات ؟!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد